در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به اجرای «رمئو و ژولیت» به کارگردانی آرمین حمدی پور

من در کجای جهان ایستاده ام ؟

نوید جعفری: وقتی صحبت از «رمئو و ژولیت » می‌شود ذهن ناخودآگاه به سراغ آن آثار کلاسیک در نقش و نگار روی صحنه های قاب عکسی مجلل میرود، یا فیلم های ساخته شده از این اثر شکسپیر، نهایتا آن بن مایه عاشقانه و شبیه به لیلی و مجنون که آخرش به تراژدی می رسد.

شخصا چندان از دیدن آثار کلاسیک لذت نمی‌برم و آنچه هم تا کنون دیده ام و خوانده ام به جهت آموختن بوده تا لذت بردن از سر اشتیاق.

اما دیدن تئاتر «رمئو و ژولیت» کار تازه آرمین حمدی پور از قاعده مستثنی بود چون می دانستم قرار نیست «رمئو و ژولیت » را به همان شکل قدیمی ببینم و قطعا با شناختی که از نگاه خلاقانه او داشتم می دانستم با نوع دیگری از اجرا در فرم روی و خواهم شد.

آرمین حمدی در ادامه کارگاه های تولید نمایش در این سالها تازه ترین اثرش را با حضور هنرجویان کارگاه به روی صحنه برده است.

هنرجویان جوانی که تمام تلاش خود را برای رسیدن به مولفه های نویسنده و کارگردان داشته اند و در این میان با هدایت خوب آرمین حمدی پور به نتیجه ای مورد قبول رسیده اند، مورد قبول با در نظر گرفتن تجربه اندک ایشان در حضور بر صحنه که همین اجرا با حضور بازیگران حرفه ای قطعا نتیجه ای متفاوت در پی داشت.

آرمین حمدی پور به خوبی چند نکته را در کار درک و از آن بهره برده است.

نخست اینکه در جهان امروز نمایشنامه های همانند «رمئو و ژولیت» یا سایر آثاری همانند آن مثل هملت ، لیرشاه و ... که قبلاً توسط کارگردانان مختلفی چه در سینما و چه تئاتر تولید شده است، باز متن را به خوبی به دوش کشیده اند و در این میان اگر در فرم و ارائه خلاقیتی ایجاد نشود، اصولا تکرار همان اجراها با تغییرات اندک مگر چه سودی دارد؟ 

نکته بعدی اینکه مخاطب امروز با توجه به تغییرات و تحولات مختلف در جهان و عوامل متعددی که با آن روبروست آیا همچنان علاقه مند به دنبال کردن آثار کلاسیک به همان شکل قبلی هست؟ چند درصد بیننده آن نمونه تئاتر وجود دارد و اصولا اگر هم باشد ، امکانات و مختصات اجتماعی و فرهنگی روز جامعه تا چه حد می تواند تمامیت آن متن را ارائه کند؟

و نکته مهم تر توجه او به پتانسیل تیمی است که در اختیار داشته است، او تعدادی هنرجوی جوان و خلاق در اختیار دارد که می توان از جسارت و توان فکری و عملی آنها ( هرچند با همان تجربه اندک و صد البته ضعف های بازیگری )برای رسیدن به قرائت جدیدی از روایت دست یافت.

آرمین این بار بر خلاف اثر قبلی اش «هملت» که روایتی از گروه در حال تمرین نمایش را ارائه می کرد، فرضیه ای را به عنوان شاکله اصلی اجرا در نظر گرفته است، اینکه چگونه می توان خلاصه ای از «رمئو و ژولیت» را در فرم های مختلفی به ترتیب از همان شکل کلاسیک ، نگاه تارانتینو ، سریال های زرد تلویزیونی ، سینمای صامت ، جهان رویا ساز والت دیزنی و نهایتا سینمای شاعرانه تارکوفسکی ارائه کرد.

در واقع مخاطب در ابتدا بخشی از داستان اصلی را با همان دکور و لباس متناسب متن می بیند ، سپس همان داستان در جهان ذهنی تارانتینو به هجو گرفته می شود و سپس با اتصال شخص اجرا کننده و رویاهایش تبدیل به نمونه های زرد و عامه پسند سریال های تلویزیونی می‌شود و بدل به یک هجویه کمدی می‌شود.

در ادامه همان داستان با الگوی سینمای صامت و ادای دین به چارلی چاپلین هوشمندانه در فضایی کاملا سیاه و سفید و بدون دیالوگ روایت می‌شود.

نکته فانتزی والت دیزنی و آن پایان خوش هم یک بار بر روی داستان امتحان می‌شود و تا جهان تراژدی بدل به جهان رمانتیک شود و در نهایت باز به واسطه یکی دیگر از اجرا کنندگان که رویای اش سینمای هنری و اندیشه مند است به ناگهان داستان این بار به همان تلخی اما با فرم سینمای تارکوفسکی تبدیل می‌شود.

در نظر اول اجرای رمئو و ژولیت شبیه یک شوخی و هجویه تماشاگر پسند است، اجرایی که قرار است علاوه بر خنداندن مخاطب را با خود همراه کند اما آنچه اجرا را از سادگی یک هجویه تنها نجات میدهد نگاه اعتراضی و انتقادی در لایه های زیرین اثر است که همراهی مخاطب را به دنبال دارد.

ترتیب اپیزودها هیچ ارتباطی با هم ندارد و قطعا می‌تواند پس از اپیزود کلاسیک نخست بعدی ها به هر ترتیبی اجرا شود، مثلا می توان اپیزود والت دیزنی را به انتها برد تا مخاطب سرخوشانه از سالن بیرون برود یا همانند انتخاب کارگردان پایان نمایش در سکون و نمای طولانی تارکوفسکی به همان حسرت مورد نظر به پایان برسد که به نظرم شما فعلی با توجه به مورخه اثر بهترین شکل ممکن است.

به عنوان یک تئاتری، همواره شاهد مجادله بر سر استفاده از مدیا همانند تصویر و فیلم در تئاتر بوده ام و نظر شخصی ام این است تئاتر به واسطه ذات خود توان پذیرفتن هر تکنولوژی، هر آرت یا هر هنر ترکیبی را در خود دارد به شرط آنکه اصل اجرا را زیر سوال نبرد و آن را لوث نکند.

در اجرای رومئو و ژولیت مدیا نه به عنوان گوشه ای از اجرا که به عنوان بخشی از خود اجرا به کار گرفته شده است و به جای اینکه بر کلیت تئاتر سلطه داشته باشد به بخش مهمی از روایت بدل می‌شود.

در واقع در کارگردانی این تئاتر ویدیو پروجکشن نه فقط برای پخش فیلم و تصویر که برای ارائه مفاهیم مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است.

بطور مثال در اپیزود دوم برگرفته از سینمای تارانتینو ، معرفی بازیگران با موسیقی و فونت و فرم تیتراژ پالپ فیکشن استفاده می‌شود.

در هجویه سریال ها با استفاده از همان بازیگران نمونه ای از موزیک ویدیو های سریالی ساخته شده است که به خوبی سطحی بودن و فاجعه بار بودن را با استفاده از موسیقی های پاپ تیتراژی به مخاطب عرضه و خنده های قهقهه آمیز را به دنبال دارد و خلاقانه استفاده از عنوان آنچه خواهید دید و تیتراژ پایانی سریال است که مخاطب را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد.

در بخش سینمای صامت توضیحات همانند همان فیلم ها با فیلتری از خط خطی های نگاتیو قدیمی را بر پرده میبینیم و در بخش والت دیزنی پروجکشن بدل به همان فضای کارتونی خوش رنگ و لعاب و شاد و موسیقیایی می‌شود‌

نهایتا در اپیزود پایانی که فضای تارکوفسکی وار را تقلید می کند، پروجکشن حاوی زیرنویس فارسی دیالوگ های روسی بازیگران است.

در واقع آرمین حمدی پور و البته تیم تولید مدیا به خوبی با استفاده از آشناترین و ساده ترین نشانه های روزمره مخاطب را از دریچه دیده و شنیده هایش به کار سوق می‌دهد.

اجرای «رمئو و ژولیت» یک تجربه قابل احترام است، قرار نیست دست به تعریف تازه ای بزند و یا حتی قرار نیست فلسفه خاصی را ارائه دهد، اما چند هدف اصلی را دنبال می‌کند و به زعم من در انتقال آن موفق است.

نخست ارتباط با مخاطب که به خوبی این اتفاق محقق می‌شود و اکثر  مخاطبان اجرا آنچه که من شاهدش بودم از دیدن آن لذت می برند و با آن ارتباط برقرار میکنند.

دوم اینکه برای ایده هایش طراحی و فکر دارد، یعنی با توجه به پتانسیل موجود و آنچه در اختیار دارد محصول نهایی مورد قبول و تمیز است بی هیچ ردی از شلختگی های مرسوم.

سوم مخاطب را به باور دعوت می کند و قرار نیست به زور چیزی را به او حقنه کند، اگر در لحظات کمدی هجو سریال های سطحی دل به دل مخاطب میدهد و قهقهه او را به دست می آورد در نهایت و در اپیزود آخر حرفش را در تلخی تمام می‌کند و به بیننده اجازه می‌دهد این را هضم کند و مهم تر بستر رویا را در خاتمه با همان مدیا ادامه می‌دهد تا باز به مخاطب یادآوری کند که اگر چه شاهد یک اجرای تئاتر بوده است اما در عین حال شاهد رویاهایی بوده که قطعا بخشی از دست رفته و نهایتش به همین صحنه رسیده است.

و نکته مهم تر در طول اجرا به هیچ عنوان صحنه را بدل به فضایی برای شارلاتانیسمی که متاسفانه مدتهاست در تئاتر کشور ایجاد شده و تاسف بار تر توسط بخشی از متولیان بی تخصص و ناآگاه حمایت و ترویج می‌شود ، بدل نمی کند تا در نهایت مخاطب شاهد یک اجرای کامل به معنای واقعی باشد.

خاطرم هست در دوره تئاتر دکتر قطب الدین صادقی درس مهمی را مطرح کرد که یک تئاتر می تواند سرگرم کننده باشد ، یا بن اندیشه ای را ترویج دهد و یا با خلاقیت تلاش کند ساختار شکنی کند.

گاهی برخی تئاترها یک هدف را در این میان دنبال می کنند و برخی توانایی انجام دو یا سه اصل این را دارند.

اصلی ترین عامل موفقیت «رمئو و ژولیت » سرگرم کنندگی است که بدون اجبار یا باج دادن به مخاطب (به واسطه رکیک گویی های دو پهلو به بهانه کمدی یا حرکات مبتذل) به دست آمده است و ارتباط مخاطب با کمدی و طنز زیر متن اثر به واسطه خلق مناسب لحظه است.

حال اگر توانسته باشد در طول اجرا تاثیری فرای سرگرمی و گرفتن خنده از مخاطب داشته باشد و او را به لحاظ فکری هم درگیر کند قطعا بخش مهمی از دستاوردهای این نمایش است و اگر هم نه چیزی را از دست نداده است چون قرار بوده سرگرم کننده باشد و مخاطب را با خود همراه کند.

 

نوید جعفری مهر ۱۴۰۳