در حال بارگذاری ...

نگاهی به تئاتر ابزورد

داریوش ثمر نویسنده و کارگردان تئاتر در یادداشتی به بررسی تئاتر ابزورد پرداخته است.

تمهیداتی گیچ کننده برای برقراری ارتباط، برای گسترانیدن نگاهی تازه و طرحِ نوعی ایمان! یا باور جدید؛اسمی است که میتوانم برای ترجمه احساساتِ (ساموئل بکت ) نامی که با تئاترِ ابزورد گره خورده است انتخاب کنم، و این البته دیدگاه این شاگرد نگارنده این سطور است ، اول اجازت دهید در خصوص واژه *آبزورد* که معنای فارسی *معناباختگی* برایش انتخاب شده سخن بگویم، این نام را به همراه واژه *عبث* منتقدان برگزیده اند و تعریف آن دقیق منطبق با فرهنگ لغت نیست، (مارتین اسلین) منتقد ادبی انگلیسی کتابی به همین نام دارد،

مارتین جولیوس اسلین  یک تهیه‌کننده، منتقد  نمایش‌نامه‌نویس و روزنامه نگار، مجارستانی بود. وی بیشتر بخاطر تأثیرش بر روی تئاتر ابزورد معروف است،

عنوان تئاتر ابسورد یا آبزورد یا (پوچ، بی معنی، یاوه) را اولین بار مارتین اسلین در کتابی به همین نام ثبت کرد. (مارتین اسلین در ایران با کتاب‌های تئاتر ابسورد و دنیای نمایش، بررسی آثار پینتر و تک‌نگاری درباره برتولت برشت شناخته‌شده‌است او از منتقدان و استادان برجسته تئاتر محسوب می‌شود که با تحلیل‌هایی که بر نمایشنامه هایِ  نویسندگانی همچون؛ ساموئل بکت، آرتور آداموف، اوژن یونسکو، ژان ژنه و دیگر هنرمندان این جنبش انجام داده سهم بزرگی در تحلیل و فهم تئاتر نیمه دوّم قرن بیستم دارد.)

او در کتابش، خاطر نشان میکند؛ (که آبزورد از نوشتن احساساتی آغاز میشود که هم مابعدالطبیی است هم مضطرب!)، این حال مُحاباست با بیم است با نوعی ترس همراه است،یا نگاهی از سر پروا داشتن، به نظر منِ شرقی میان تهی است و مجعول است، واژه مجعول به یعنی جعل شده یا ساختگی هم میشود ،این را میشود به جای معنای کلی و اجمالی تئاتر ابزورد بکار برد، اما کار تفحص به همین سادگی نیست ، باید نظر *کافکا* *کامو* و *ساتر* را هم بدانیم که استدلال های فلسفی مطرح میکنند، و بعد مجدد بنام گره خورده به ابزورد یعنی *بکت* برمیگردیم،*

ساتر* ، او مرد ادب و تئاتر و فلسفه بود او در نمایشنامه هایش به عمق و ماهیت درونی و سرنوشت انسان می پرداخت. 

سارتر در نمایشنامهِ "دربسته" مکان رویداد نمایش را در دوزخ قرار داده است! و سه نفر راکه به تازگی مرده اند، در اتاقی دربسته قرار می دهد که باید تا ابدیت در آن به سر برند.

 در چنین موقعیتی، این سه نفر تلاش می کنند تا نقشه هایی برای خوشبختی خود طرح کنند، اما سرانجام در می یابند که مسول بودنِ انسان در قبال خود از *استقرار ظاهرا بی ضرر انسان های مختلف در یک اتاق از فشار دوزخ و آتش جهنم به مراتب بدتر است*.

 سارتر اغلب در نمایش نامه های خود قهرمانان را در موقعیتی قرار می دهد که مجبور به انتخاب هستند و بطور طبیعی (انتخاب)، *اضطراب* را برای آن ها به همراه دارد.

 به دلیل این مشخصهِ تعریف شده،آثار نمایشی سارتر را نمایشنامه ی موقعیت می نامند که از جمله این آثار می توان به "مگس ها" که اقتباسی از نمایشنامه "الکترا " نوشته "اوریپیدس " نمایش نامه نویس یونان باستان است، اشاره کرد "دست های آلوده"، " گوشه نشینان آلتونا" و " شیطان و خدا" از دیگر آثار سارتر است.

 وی در تمامی این آثار به طرح سوالاتی چون "مسُولیت بشر" و "خوبی و بدی" در نگاه فلسفی انسان ها می پردازد،

*آلبر کامو*او نیز در آثارش( پایان نگران کننده سرنوشت بشر) ، (عصیان)، (تنهایی) ، (بیهودگی)و (انتخاب میان دو پدیده) را تم یا درون مایه قرار داده است ، کارهایش با این بُن مایه ها شکل گرفته، نمایشنامه های " آلبر کامو" از سنخ نام( آبزورد) منشعب میشوند یا راه به همان معنا دارند، 

*کافکا* 

در آثار ادبی خود روح تفکری عاری از عادی بودن را بیان میکند، فضای نوشتاری او همراه به تیرگی های عمیق انتقال زجر است و بیهودگی را رسم میکند، آثارش چون  : (قصر دادخواست) (مسخ) (گروه محکومان) و... دارای همین ویژگی عبث هستند، کافکا نویسنده ای بدبین است و اندیشه اساسی او بر بیهودگی و دردناکی جهان مبتنی است ! وی همه چیز را زشت ناراحت کننده و پوچ میداند . سبک نویسندگیش روان ولی در لفاف کنایه و ابهام پوشیده است البته کنایه های او از جنس رندی شاعرانه نیست به واقع تلخ است.

 دگر ادیبان قرن نوزدهم چون ؛ «هنریک ایبسن» و «آگوست استریندبرگ» در آثارشان روح آبزورد را میشود مشاهده کرد. همچنین، رگه هایی از تئاتر ابزورد در رمان های رویاگونه ی (جیمز جویس) واضحا وجود دارد ، گروهی رمان( اولیس)  وی را بزرگترین رمان سده بیستم خوانده اند، او از طریق کاوش در ناخودآگاه خود و اهمیت جهانی و جمعیِ وسواس های فکری خود، الگوهایی نوینی را خلق کرد. 

در ادامه پیشرفت تکنولوژیک قرن بیستم مثل

فیلم های صامت و کمدی، و همینطور سنت و عادت شوخی های کلامی در فیلم های صدادار اولیه  «لورل و هاردی»، «دبلیو. سی. فیلدز» و «برادران مارکس» نیز در شکل گیری تئاتر ابزورد نقش داشتند. 

اما تولد حقیقی این جنبش جدید، پس از فاجعه ای جنگ جهانی رخ داد.

نویسندگان این سبک تئاتری کم نیستند و البته هرکدام با ویژگی ها و زاویه نگاه های مختلف یک نوع احساس بشری تازه را مطرح میکنند که ریشه های دینی دارد،از همان کهن الگوهایی که در آثار جویس یا کافکا نوین گشته منشعب میشوند، و ریشه ادیانی دارند،این رگه کهن دینی از بُن مایه های رسیدن به ابزورد قرن بیستم است، البته اظهار دارم قرن بیستم چرا که در عصر حاضر ابزورد کمرنگ شده یا این نوع نوشتارها کمتر نمایشنامه میشوند علت آن خود مقالی جدا میطلبد اما سایه سنگین ابزورد به شکل های مختلف در آثار نویسندگان معاصر قابل کنکاش است که در این خصوص تازه بودن کنکاش ها وابسته به مترجمان هستیم و ارائه نظر منتقدان جهانی، به هر روی یونسکو از قلم نیفتد؛

*اوژن یونسکو* که خود از مشاهیر این سبک است در باره معناباختگی در مقاله ایی در باب کافکا مینویسد،؛(وقتی که انسان از ریشه های دینی ، لاهوتی و متعالی خود جدا شود ، سرگردان میماند، همه اعمال و کارهایش عاری از مفهوم میشود، و این همان معنا باختگی آبزورد است،!)

اما چون مجال مقال محدود است و پرداختن به آبزورد و ساموئل بکت مهم مقاله است به او باز میگردم،*بکت*

او در سال ۱۹۶۹ به دلیل (نوشته‌هایش در قالب رمان و نمایش *که در فقر معنوی انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را می‌جوید*،

جایزه نوبل ادبیات، را دریافت نمود.

 *در انتظار گودو* مشهورترین اثر آبزورد و نوشته بکت است، پس از اولین اجرا در ۱۹۵۳ در پاریس منتقدان چنان از کار او بهت زده شدند که اصطلاح تئاتر معناباختگی برای توصیف این اثر متداول کردند، و سهم بکت بزرگترین بخش مفهوم تئاتر آبزورد را در خود جا داد، ویژگی های کار بکت در این نمایشنامه *موقعیت نا منسجم* فضاهای بی نظام مند نوعی گسستگی با دقت بالا بود! و شخصیت پردازیهایی که ریشه در منطق نداشتند و واکنش های عادی هم نداشتند!، و *زمان و مکان* هم رابطه رئالیستی و روشن با رویداد نمایش ندارد،!

  زبان اشخاص برای گفتگوی منطقی بکار نمیرود و هیچ رابطه *علت و معلولی* احساس نمیشود!،

 این اثر در پی دیالوگهایی *قطبی* بودن انسانهای دنیای ذهنش را در نمایش ترسیم میکند، در آثار دیگر او مثل (آخرین نوار کراپ) 

(دسته اخر) و همین در انتظار گودو اشخاص قطب هایی هستند با خصیصه هایی مشخص مثل کوری در برابر بینایی ، و وضعیت هایی مثل، زندگی در برابر مرگ، زمان حال در برابر زمان گذشته، جسم در مقابل عقل،  انتظار در برابر بی صبری، رفتن در برابر نرفتن و تضادهایی با سایه روشن پررنگ در موقعیت ها،

این توصیف هستی انسانی از دید بکت است، و همین قطب بودن دلیل دوتا دوتا شدن شخصیتهای نوشته هایی اویند مثل؛ولادمیر و استراگونن، گ و نلد، ی دی و گو گو، لاکی ، پوتزو و...

اینان *معما هستند که حین اجرا تما شاگر باید به حل و کشف برسد جای پی گرفتن قصه*،(البته مدل پردازش شخصیت و کاراکتر مثلا در آثار یونسکو و دگر اهل قلم ابزورد دقیقا مدل بکت نیست)به هر روی فنون عجیب نوشتن در کار بکت نوعی ویژه است که تماشاگر را به این مفهوم هدایت میکند که کاراکترهای ابزورد از سر پیش بردن داستان مکالمه نمیکنند ، آنها با نوعی بیچارگی برای فقط (گفتن) حرف میزنند و این خود فقدان مراوده میان انسان قرن تازه است، 

 یک نوع بیچارگی و بی معنایی که وابستگی به افت هویت فردی پیدا کرده و ریشه آن در نبودن *ایمان است که نامنطقیِ حاکم بر نمایشنامه از نبود باور* انسان میگوید که دردی بسیار سخت است، بسیار رنج آور، مثل نداشتن یک عضو مهم بدن، مثل ناتوانی در راه رفتن یا حتی عدم توانایی در نشستن، مثل شخصیتی که زانوهایش خم نمیشوند!

بکت هرگز نمیخواست نمایشنامه اش دارای پیام و نتیجه باشد، و فقط شخصیتهای بی خانمان او یک وابستگی زیستی مضحک را نمایان میکنن، 

وابستگی که فقط بگو مگو است آن هم از سر بیچارگی ، این بازنمود بیچارگی بشر امروز است و حقیقتی است تلخ، شاید تلخ تر از زهر نوشته های کافکا( اینجا اشارت کنم که در ادبیات فارسی آثار صادق هدایت هم میشود به نوعی از همین سنخ دانست)

به همین دلیل تلخی افزودنی روزمرگی به آن یعنی تردد مجدد سخن ها و گفت ها *تکرار* را ویژگی این مضحکه هستی انسانی باید دانست،که بکت به تکرار بسیار پرداخته،پرده های نمایش او تکراری هستند اما با دقت، یک نوع عرفان را بکت شاید در پس این وضعیت نشان میدهد ، در پس اعمال بیهوده انسان امروزی که فرجام نیک ندارند!

 و این شبیه ترس و وحشت سارتر از ساخت هویت پس از وجودِ تهی انسان است که سرد و تاریک بنظر میرسد،و البته سرد و تاریک هست.

این همان تمهید گیچ کننده ارتباط است در عین حال مضحک است و بی ربط، اما شاعرانه، با خاطر نشانی هایی از ایمان از صبر ، از سکوت که ویژگی بزرگ نمایش ابزورد است را بهمراه دارد *تئاتر معنا باختگی در پی تلفیق شکل و محتوا در کلیتی تجزیه ناپذیر است*

که در اثر بکت نمایانگر است و نویسندگان این دست در باب معنا باختگی وضعیت انسان ، این ادراک روحی را در مقاطع زمانی معاصر که نزدیک بهم بوده نگاشته اند و البته این موج تئاتر در تالار ژانرها قرار دارد یعنی کمی عتیقه شده اما هنوز مخاطبانش کم نیستند،

باید خاطر نشان کرد که هراس از تنهایی با وجود سنگینی بر دنیای این نمایشنامه ها خاصه در (انتظار گودو) بارقه امید و انتظار نوعی معنا در باره زندگی است اما دقیقا کشف نشده است.

منابع نوشتار از کتاب بکت و تئاتر نوشته جیمز رابرتس ، ترجمه حسین پاینده، تئاتر اروپا در منابع اینترنتی

 

۳۰ فروردین ۱۴۰۲




مطالب مرتبط

نظرات کاربران