در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش (( خون سیاه)) شرکت کننده در بیست و نهمین جشنواره تئاتر فارس

حکایت دیگری از نفت

یادداشت محمد حسن محمودی بر نمایش ((خون سیاه)) به کاگردانی صادق علیپور در بیست و نهمین جشنواره تئاتر استانی فارس

محمد حسن محمودی؛ در این نمایش داستان دختری پسر نما را می بینیم که دست به یک حمله انتحاری ناموفق می زند. آنچه به واسطه روایت در روایت شکل میگیرد سعی در بازگو کردن جزئیات این اتفاق دارد . در روایتی رو در رو با مخاطب به افشای اطلاعات می پردازد و در نهایت مخاطب باید بداند که وضعیت حقوق بشر در عراق اسفناک است.

صادق علی پور در دوره گذشته جشنواره با نمایش تدبیر خود را به عنوان کارگردانی خلاق معرفی کرد و در جشنواره بیست و نهم نیز با نمایش خون سیاه حضور دارد که در کارگردانی بی شباهت با اثر قبلی اش نیست.خون سیاه نمایشی بر پایه ماشینیسم و نریتیو است که در هر صحنه با توجه به استفاده از شن در کف صحنه، لاستیک هایی که با نور led  مزین شده است ،ویدئو پروجکشن ، درب شکسته ، سپر محافظتی ، سبد نخل ، جام های خون و... به خلق تصاویر و تابلوهای جذابی پرداخته است که حاکی از توانمندی ویژه کارگردان اثر دارد.

همچنین حضور بازیگرانی مانند مریم شکری ، بهنام کشاورز ،مهدی روحانی و سمیرا میرزایی نشان از انتخاب خوب کارگردان دارد . از اجرا به روشنی در می یابیم که با اثری تمرین شده دارای طراحی و عوامل اجرایی سخت کوش و باهوش رو به رو هستیم اما با توجه به همه این قابلیت های مثبت در توفیق نمایش در کمترین اثر را دارد. بر خلاف همه انتخاب های خوب صادقی علی پور اما در انتخاب متن دقت کافی را به خرج نداده است و به نظر می رسد متن را بر اساس قوت های دراماتیکش انتخاب نکرده است و بیشتر به دنبال متنی برای اجرا در ساختار و سبک کارگردانی مدنظر و مورد علاقه اش بوده است.

در متن خواهران و برادران از یک خانواده عراقی یک سرهنگ و خبرنگار آمریکایی را در قالب شخصیت به عنوان ابزار دراماتیک در دست گرفته است تا به واسطه بازی در بازی ها خود را حکایت کند که البته این قرار دادها گاهی به واسطه نقش پذیری های متفاوت می شکند . نشانه هایی که سعید نیکورزم نویسنده متن و صادق علی پور در کارگردانی وارد کرده است برای فضا سازی و لایه بندی معنا به کار رفته است تا ذهن مخاطب را به سمت زیر لایه ها بکشاند.اما متاسفانه متن لایه ای ندارد در سطح رخ می دهد و در سطح پایان می پذیرد اجرا بر خلاف متن گسترش یافته است اما به واسطه ضعف در متن عمق چندانی ندارد . دریایی با عمق 10 سانتی متر که فقط پایت را خیس می کند و مجال شنا نمی دهد.

مخاطب با نمایشنامه حساب شده و طرح ریزی شده ای رو به رو نیست ؛ بلکه افشای اطلاعات در ابتدایی ترین شکل ممکن است ؛ نویسنده سعی دارد تا رخداد های ساده ای که همواره از روزنامه ها و اخبار تلویزیون می شنویم را به شکلی پیچیده و نا مفهوم ارائه کند و به بیانی دیگری  نمایش ، ایرادات خود را پشت این سردرگمی پنهان می کند.

اجرا هر چه جلوتر می رود ملال آور تر می شود . شخصیت سرهنگ آمریکایی در کنار یک عکاس و برادران متعصب شکلی تکراری ، مضحک ، شعاری و باسمه ای به نمایش می دهد . در نتیجه شخصیت ها تک بعدی و پرداخت نشده است و بیشتر به تیپ هایی می مانند که در دست کارگردان به ربات هایی فاقد درک تبدیل شده اند .

کاستی های عمده متن در نبود وحدت موضوع ، پراکندگی رویدادها ، فقدان پروتاگونیست مشخص ، تکرار و پیچیدگی بیهوده مانع از شکل گیری کشمکشی اثر گذار می شود . البته نمایش سرشار از کشمکش هایست که همه فرعی اند و قرار است در خدمت کشمکش مرکزی باشند اما آنقدر کشمکش مرکزی کم رنگ است که به بی نظمی و شلختگی در روایت منجر می شود . در نتیجه در مورد سایر عناصر نمایش از جمله بازیگران نمی توان چیزی گفت چرا که همه چیز قربانی متن می شود . نمود آن بر بازی هاست که همه چیز  به تیپ سازی های سردستی منتهی می شود و وجود و ذهن بازیگر از خلاقیت تهی می کند.

در هدایت بازیگر هم باز این ایراد هویداست.مادام همه شخصیت ها فریاد و داد می زنند و جیغ می کشند و این شلوغی جولان می دهد و 80 درصد بازی ها در حنجره بازیگران اتفاق می افتد با صدا سازی های آماتوری ، کلیشه ای ، و حرکات اغراق شده تیپیک که ذوق زدگی چاشنی آن است.دریغ از لحظه ای سکوت .

فیلم روی پرده و عکسهایی که از بند ها آویزان می شود قرار است تاثیر عاطفی برای مخاطب داشته باشد اما بیشتر به مانند یک بیانیه می ماند و به هرچیزی شبیه است به غیر ازنمایش 

 « این وظیفه نمایشنامه نویس است که معلوم کند کدام تئاتر خوب است نه منتقد » .وظیفه خطیر نمایشنامه نویس به عنوان شالوده یک نمایش را مشخص می کند و هرچه این شالوده مستحکم تر باشد مژده ساخت ساختمانی با شکوه تر را می دهد .

 

 

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران (1)