در حال بارگذاری ...
...

بدا به حال روس ، بدا به حال ما

بدا به حال روس ، بدا به حال ما

تئاتر «بدا به حال روس» به کارگردانی خشایار طیار ، در سالن سبز مجموعه هنر شهر آفتاب به صحنه رفت ، نوید جعفری کارگردان و منتقد سینما تئاتر به نقد و بررسی این اثر پرداخته است.

 

به عنوان مقدمه:

مدتی است وقتی به دیدن تئاتر یا فیلم میروم بیش از قبل به ارتباط مخاطبان با اثر توجه میکنم.

مگر نه اینکه در این همه سال آنچه از هنر توقع داشتیم باورپذیری و تأثیرگذاری آن خصوصا در زمینه اندیشه نبوده است؟ 

پس اگر اثری بتواند با مخاطبش ارتباطی موثر برقرار کند که منجر به بن اندیشه ای شود که تا مدتها او را پس از اجرا با خود همراه کند می توان به جرات گفت نیمی از کار خودش را درست انجام داده است و تازه پس از آن است که می توان در خصوص تکنیک و دانش و یا موارد فنی اثر سخن گفت.

دیدن تئاتر بخش جدی از زندگی من و بسیاری را تشکیل میدهد پس در سال شاهد آثار متعددی در گونه های مختلف اجرایی هستم و مبنای نوشتن و نقد آثار را بر مجموعه ای از آنچه میبینم و آنچه از بازخورد مخاطبان در هنگام و پس از اجرا می‌شنوم استوار کرده ام.

هرچند متاسفانه همان‌قدر که اندک است آثار شایسته نقد و بررسی، بسیارند آثاری که به واسطه عدم درک جهان مخاطب و حتی اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، بدل به آثاری حوصله سر بر ، ملال آور و گاها خارج از جهان نمایش می‌شوند.

مجددا باید بر این نکته تاکید کرد که نقد و بررسی زمانی به سراغ یک پدیده هنری میرود که آن اثر چیزی از جنس تفکر و تاثیر در خود داشته باشد والا چه بسیارند تولیداتی که می آیند و می روند و به مدد تولیدکنندگان و در سایه پروپاگاندای رسانه ای به عنوان آثاری ماندگار مطرح میشوند اما به واسطه تهی بودن از درک و معنا همانگونه که اوج میگیرند ، از عرش به فرش آمده و فراموش می شوند.

 

 

 

تئاتر بدا به حال روس 

بدا به حال روس به نسبت اجرایی که سالها پیش توسط همین کارگردان به صحنه رفته بود ، اجرایی جامع تر و تاثیرمند تر است.

بدا به حال روس روایت مشقات یک گروه همانند هزاران گروه نمایشی است که برای اجرای هر اثر باید از هفت خوان رستم بگذرند و همیشه فشارها و مشکلات بسیاری را تاب بیاورند.

در این میان اما موضوع نمایش به گذشته ای برمیگردد که گویی همچنان در حال تکرار است و از آن گریزی نیست.

نمونه این مواجهه با گروه و اجرا را می توان در نمایشنامه « مجلس ضربت زدن» اثر استاد بهرام بیضایی دید، در آن اثر گروه نمایشی در حال تولید نمایشی بر اساس رویدادها تا زمان ضربت خوردن و شهادت حضرت علی علیه السلام است که تردید های نویسنده در خصوص عدم نمایش شخصیت اصلی به اتفاقات بعدی می انجامد.

در مجلس ضربت زدن موازی با تمرین صحنه های از متن نقبی به شرایط اجتماعی و سیاسی آن سالها زده میشود.

بدا به حال روس اگر چه از همان الگو وام گرفته است اما این بار مشکل گروه متن نیست، نمایش در مراحل نهایی پیش از بازبینی توسط شورای نظارت است تا مجوز اجرای عموم بگیرد اما تمام عوامل به جز کارگردان که دغدغه اجرایی اصولی دارد ، دچار عدم درک نسبت به مقوله تاریخ و معنا هستند.

کاریکاتوری که نویسنده و کارگردان در اثر ارائه کرده است دقیقا مصداق بارزی از چیزی است که در این سالها در فرهنگ و هنر ما میگذرد و به جز معدودی هنرمند و گروه نمایشی، بسیاری از آثار در میانه دلالیسم ارائه اثر به هر قیمتی حضور دارند که ماحصل آن رشد قارچ گونه آثار به اصطلاح کمدی یا بعضا جدی سیرک مانند است.

 

بدا به حال روس ، به هر دو سو توجه دارد، اول خود گروهی که هنوز نمی‌داند تاریخ گذشته اش چیست و همچنان آدمهایش از همان بی اعتنایی و عدم درک از فهم شرایط همانند دوره قاجار رنج میبرند و گویی ژن فتحعلیشاه در همه ما نهادینه شده است.

و سوی دیگر مخاطبی که به عنوان نماینده جامعه قرار است شاهد داستانی باشد که به تکه تکه شدن کشور، و ضعف های میپردازد که در جامعه ایرانی همانند دروغ و منفعت طلبی و حزب باد بودن ادامه داشته است.

 

آنچه می توان به عنوان نقاط قوت اثر مطرح کرد را باید در فضاسازی کلی اثر از پیشت صحنه تمرین نمایش دانست که با دیده ها و تجربیات گروه های نمایشی همسو است و از طرف دیگر بازی روان و خوب بازیگران اصلی که هر کدام به خوبی توانسته آمد بار اثر را به دوش بکشند.

هرچند متن در برخی لحظات از اضافه گویی یا تکرار برخی جملات رنج میبرد و قطعا با بازنگری در آن می توان به متنی موجزتر و موثر تر رسید.

کار میان تمرین و قطع در نوسان است و هر بار به دلیلی از جمله فراموش کردن دیالوگ ، تاخیر یک بازیگر ، غش کردن منشی صحنه، حضور یک نابازیگر که مورد توجه مردان گروه قرار میگیرد و حضور یک استاد تاریخ جهت مشاوره قطع و وصل میشود و آنچه در زیر متن مدام در حال تکرار است آفت تاریخی بی نظمی و سرسری گرفتن کارهایی است که ملت ما از قدیم با آن دست به گریبان است.

تلاش اجرا در این نکته است که می خواهد از دل داستان حرفش را بزند و اگر چه مخاطب ارتباطش را با اثر از دست نمی‌دهد با آن همراه میشود و هرجا لازم است به مدد بازی خوب بازیگران قهقهه سر میدهد و حتی تشویق میکند اما قسمت های از کار همانند حضور استاد تاریخ از آن قالب مورد نظر خارج و به استفاده مستقیم از مفاهیم برای توجه مخاطب بدل میشود در حالی که میشد همان نکات را بصورت خلاصه تر و موجزتر در نمایش مستتر کرد.

نمایش در جاهایی از موقعیت تعلیق و غافل‌گیری مخاطب بهره میبرد تا آن فضای رئالیستی مد نظرش را در کل اثر بسط دهد اما عدم توجه به برخی ریزه کاری ها نمی‌گذارد غافلگیری بصورت جدی اتفاق بیفتد.

مثلاً در هنگام حضور تماشاگران و پیش از اجرا صدای مخاطبی شنیده می‌شود که در مورد مکان نشستن و بلیط گویی با مسئولان سالن درگیر است که واقعا به نظر می رسد حقیقت دارد.

اما در میانه اجرا و بحثی که قرار است منجر به قهر مخاطب و رفتنش از سالن شود صدا و لحن تئاتریکال بازیگر او را به عنوان بازیگر پنهان لو می‌دهد و نمی‌گذارد که مخاطبان باور کنند او بخشی از اجرا نبوده است.

تکرار می تواند به بخش مهمی از اثر بدل شود، در بسیاری از گونه های نمایشی و سینما از تکرار استفاده میشود تا مفهومی را در عمق اثر ایجاد کند.

تکرار «بدا به حال روس» یکی از این تکرارهای موثر در تئاتر است هرچند که به زعم نگارنده میشد با کم کردن بخش های از جمله صحبت های استاد مشاور تاریخ، یا کوتاه کردن بخش های در نیمه دوم تا پیش از حضور هیات بازبینی ، نمایش را به اثری قابل توجه تر بدل شود.

بدا به حال روس به واسطه اینکه می خواهد فضایی رئالیستی از پشت صحنه تئاتر ایجاد کند بسیار وابسته به بازی بازیگران است و قطعا بازی خوب گروه بازیگران به این مهم کمک شایانی کرده است.

هرچند در این میان بازی حسن فلاح زاده که باید هم کمدی اثر را با تیپ سازی دوگانه حفظ کند و بازی ابوالفضل فرهادی در نقش کارگردان بیش از سایرین به یاد می ماند و این تقابل و تضاد میان هنرمندی که معتقد به اصل نمایش به عنوان یک عنصر قدرتمند اجتماعی است در مقابل گروهی که نمایش برای آنها تنها ابزاری برای ابراز وجود است ، تعلیق و نمودار داستانی را تقویت میکند.

موسیقی در بدا به حال روس برخلاف بسیاری از آثار نمایشی به کار وصله نشده است و خود بخشی از روایت است، که از موسیقی تاثیرگذار ورود مخاطب آغاز و با تک خوانی خواننده در انتها و از میان تماشاگران تکمیل می‌شود که البته به دلیل خاستگاه اصلی کارگردان اثر ، خشایار طیار که موزیسینی قابل است چندان دور از ذهن نبود.

 

به هر روی «بدا به حال روس» در فضای تئاتری این روزهای ما اگر چه یک شاهکار نیست اما قطعا اثری قابل احترام است که توانسته مخاطبانش را با هر سلیقه و دیدگاهی تا پایان با خود همراه کند و علاوه بر روایت دلنشین داستان ، چیزی از جنس حسرت را با مخاطب راهی خانه می کند.

پرسشی عظیم که قطعا با کنکاش در تاریخ گذشته ما به پاسخ می‌رسد که چرا با اینهمه داشته ، دست های ما اینچنین خالی است ؟ 

 

 

نوید جعفری 

تیرماه ۱۴۰۳‌