نگاهی به زندگی هنری احمد علامه دهر
سیاهی با قلبی به وسعت آسمان سفید
سیاهی با قلبی به وسعت آسمان سفید چسبیده ای به نام « استاد احمد علامه دهر » 2
سیاهی با قلبی به وسعت آسمان سفید چسبیده ای به نام « استاد احمد علامه دهر » 3
سیاهی با قلبی به وسعت آسمان سفید چسبیده ای به نام « استاد احمد علامه دهر » 2
سیاهی با قلبی به وسعت آسمان سفید چسبیده ای به نام « استاد احمد علامه دهر » 4
به گزارش خبرنگار ایران تئاتر در فارس، بیتردید می توان گفت یکی از موفقترین و بهترین سیاهان بعد از انقلاب که بر صحنههای نمایش تخته حوضی شیراز و به خصوص تختِ حوضی تهران خوش درخشید ، احمد علامه دهر بوده است، در این مطلب نگاهی به زندگی هنری چسبیده*ای به نام احمد علامه دهر داشتهایم و هنرمندان شناختهشده کشور از او گفتهاند:
احمد علامه دهر در سال ۱۳۳۲ در شیراز متولد شد. او ، مدرک درجه دو هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشت و در رشتههای نمایش، سینما، نقاشی و خوشنویسی فعالیت میکرد. علامه دهر علاوه بر بازیگری در کلاسهای گریم و طراحی صحنه تدریس میکرد.
هنرمند چندوجهی
احمد علامه ذاتاً یک هنرمند بود، نهفقط در رشته بازیگری بلکه گریموری موفق، طراح و ساخت دکوری کوشا ، مجسمهسازی متبحر، خوشنویسی ممتاز و نقاشی ماهر بود. او در کاشیکاری و نقاشی بر روی آن تبحری خاص داشت .
به نظر میرسد رشته هنری را نمیتوان پیدا کرد که علامه دهر دستی در آن نداشته باشد و یا برای چند صباحی آن را تجربه نکرده باشد . همینها باعث شد تا علامه به اوج آنچه میتوانست باشد ، نرسد ، او اندیشه و استعداد بینظیرش را قطعه قطعه کرد تا بتواند روح پرتلاطمش را آرام کند .
نمایشنامههایی که در حوزه سیاهبازی به نگارش درآورده است عبارتاند از : «بیا تا گل برافشانیم»، «زنجیر عدالت»، «مجمع حاجیفیروزها» ، «من نمیشکنم» ، «طبیب اجباری» و .......
همچنین در سریالهای پردهنشین، مختارنامه، زیرزمین، میوه ممنوعه، زمانی برای عاشقی، آسمان من، امروز و فردا، اولین گناه، کارآگاه کوچولو، جاده تباهی ،سر عشق ، راز پدر ، مهمانپذیر سعادت ، کیمیای خاک ، زیگزاگ، سرگشته، تفنگ سرپر، آینه و مهتاب، دروازه، ساعات چای ،قندپهلو ، روزهای پرماجرا، چشم در برابر چشم ، ۱۸ فیلم تلویزیونی ، یک فیلم سینمایی بهعنوان بازیگر و دهها اثر نمایشی دیگر بهعنوان بازیگر نویسنده و کارگردان ، گریمور ، طراح ، ساخت دکور و .... فعالیت داشته و در جشنوارههای مختلف دهها لوح تقدیر و جایزه بازیگری دریافت کرده، که مهمترین آنها تندیس بهترین بازیگر نقش سیاه پنجمین جشنواره آیینی سنتی ایران است.
سرانجام او در سن شصتسالگی در سریال پردهنشین سکته مغزی کرد و در بیمارستان دعوت خداوند را لبیک گفته و در یازدهم امرداد ماه سال یک هزار و سیصد و نودوچهار ، با بدرقه انبوهی از هنرمندان ، دوستان ، هنرجویان و علاقهمندانش ، در بهشتزهرا تهران ، آرام میگیرد . او میرود اما یادش همیشه در تئاتر ایران خواهد ماند ، حال چشمهایش در بدن دیگری ادامه حیات دارد و بدون شک از دیدن سیاهبازی ما لذت خواهد برد . او برای سیاهبازی مکتب شیراز ، « یدی سیاهِ دوم بود » و یادش در قلب مردم شیراز میماند تا به ابد .
در شهریور ۱۳۹۴ نمایشگاه آثار نقاشی، طراحی، خوشنویسی و عکس احمد علامه دهر برپا شد، در مهر سال ۱۳۹۴ نیز همایش تئاتر «علامه دهر» در شیراز به مدت ۴ روز برگزار شد، در بهمن سال ۱۳۹۶ برخی از آثار تجسمی احمد علامه دهر به همراه آثار چند هنرمند دیگر در نمایشگاهی با عنوان «من و دیگران» به نمایش گذاشته شد.
احمد علامه دهر و سیاهبازی
احمد علامه دهر بیش از مابقی سیاهان دیگر مکتب سیاهبازی شیراز، در ارتباط کامل و مستقیم با اسطوره این مکتب « یدالله صادقی نوعدوست » مشهور به یدی سیاه بوده و در کارهایش او را بهعنوان مرجع ، الگو ، راهنما و استاد خود قرارداده است .
احمد علامه دهر در روز دوازدهم بهمنماه ، از سرمای هزار و سیصد و سیودو ، در شیراز چشم به جهان گشود . او به این جهان آمد تا یکی از ادامهدهندگان و مؤثرترینها در مسیر هنر زیبای سیاهبازی ایران باشد . او بزرگ بود و از اهالی همین کوچهپسکوچههای محلههای قدیم و اصیل و زیبای شهر شیراز
کودکی خلاق
سیمین علامه دهر دختر این هنرمند که خود از بازیگران تئاتر شاغل در تهران است ، میگوید : « پدرم در خانوادهای شیرازی و اصیل از مادری مهربان ، مذهبی ، چشم به جهان گشود ، در این خانواده سه پسر به دنیا آمدند . که پدرم فرزند دوم این خانواده بود . اینطور که از پدر شنیدهام از همان کودکی نقاشی میکرده ، روی درب و دیوار ، پاکتهای کاغذی میوه ( که قبلاً بهجای کیسههای نایلونی مورداستفاده قرار میگرفت )
کودکی را پر از امید ، انرژی و نشاط گذراند ، در همان دوران بود که در یک عروسی علاقهمند به سیاهبازی میشود و هر جا که عروسی بوده ، بام به بام میرفته تا به پشتبام محل عروسی برسد و بتواند از بالا شاهد کار استادان این فن باشد . بعد در خانه همان کارها را جلوی آینه تکرار میکرد . تا اینکه در نوجوانی با بازیگری آشنا میشود و آموزش میبیند و وارد این حرفه پر فراز و نشیب میشود . خانواده او در اوایل شروع به کار ، نه مزاحمشان بودهاند و نه تشویق و یا دخالتی در رشد هنری ایشان ایجاد کردهاند . هرچند بعدها به وجود پربرکتشان افتخار میکردند.
پدر به هنرهای دیگر هم تسلط داشت ، خانه ما همیشه پر بود از خطها و نقاشیهای پدر ، من و نیما برادرم ، با صدای شاتر عکاسی ایشان متولد شدیم . با صدای آوازش چشمانمان را میگشودیم و به مدرسه میرفتیم . پدر صدای خوبی داشت . عاشق ما بود و برایمان عاشقانه میخواند . مهربان بود و دوستداشتنی ، نیما و من در هنر مدیون اوییم ، همیشه مشوق ما بود ، تا اینکه ما هم بهرسم ادب نه بهاندازه او بلکه در حد امکان ، ادامهدهنده مسیر روشنش در هنر باشیم .
نیما اکنون خواننده موفقی است و من بازیگر ، پدر بازیگر درجهیکی بود مخصوصاً در نقش سیاه ، نخبه بود و مثالزدنی. این را چون من فرزند او هستم نمیگویم . این را از زبان خیلی از بزرگان هنر شنیدهام . او سیاهی با قلبی به وسعت آسمان سفید بود . به نقاشی روی کاشی علاقهمند بود و حرفهای دنبال میکرد ، نقاشیهای او بر روی کاشی هنوز در اکثر جاهای مهم و پر رفتوآمد زادگاهش دیده میشود . ازجمله ورودی پایگاه هوایی ، استانداری و .... میشود گفت او برای هنر به دنیا آمد و در هنر بازیگری که وابسته و دلبسته آن بود جان سپرد . باشد نامش در هنر همچون قلب پاکش به نیکی یاد شود.
سیاه تکرار نشدنی مکتب شیراز
کاظم روزیطلب کارگردان و از بازیگران سینما ، تلویزیون ، تئاتر، همگروهی ، دوست و همراه احمد علامه دهر در گروه تئاتر سپید و همچنین یکی از پیشکسوتان تئاتر شیراز است. احمد علامه دهر هم در بازیگری، یکی از پرورشیافتگان گروه تئاتر سپید شیراز (به سرپرستی استاد حاج محمدجواد بخشی زاده) دانست. روزیطلب، با شنیدن نام احمد علامه دهر، سکوت میکند و بغض راه سخنش را سد میکند و میگوید: «احمد، نجیب بود، نجیب، زلال بود همچون آب، دوست بود، همچون آینه.»
این هنرمند پیشکسوت تئاتر ادامه میدهد: «آسمان بود نامش و دلش دریایی ، دانا بود و مطلع ، همراه بود و پی گیر ، قاطع بود و منظم ، من با احمد و حسن زارع در کلاسهای تئاتر سال پنجاه ، که از طرف اداره تئاتر آن زمان برگزار میشد ،آشنا شدم. هرچند احمد ، چند سال قبل از ما شروع کرده بود ، اما مغرور نبود ، با اینکه قبل از ما ، بارها روی صحنههای حرفهای تئاتر رفته بود ، اما خاکی بود و متواضع ، بدن منعطف و خوبی داشت ، پانتومیم هم کار میکرد . من و حسن وقتی احمد را روی صحنه میدیدیم با حسرت به هم میگفتیم : یعنی میشود یک روز ما هم مثل احمد بشویم».
کاظم روزیطلب با اشاره به اینکه علامه دهر در سیاهبازی مکتب شیراز درخشان بود و با حضورش در تهران نیز ، سیاهبازی ایران را تحت تأثیر کار خود قرارداد میافزاید:« شخصاً از زندهیاد خسرو شکیبایی ( که همبازی او در سیاهبازی بیا تا گل برافشانیم بودند) شنیدم که به مجید جعفری گفته بود : این سیاه تا حالا کجا بوده ، مثل او را نداشتیم ».
او در خصوص خاطرات این هنرمند فقید میگوید: «یادم میآید برای تولد نیما ( فرزندش ) ، یک ملودیکا خریده بود. بلافاصله بعدازاینکه ملودیکا را از کاور درآورد ، شروع به نواختن کرد ، اینقدر زیبا مینواخت که من احساس کردم او سالهاست نوازنده بوده ، او یک استثنا بود ، تنبک را زیبا مینواخت ، صدای خوب و دلنشینی داشت .
مگر میشد وقتی احمد جایی هست ، کسی در اطرافش ناراحت بماند و شاد نشود ، دلرحم بود و شوخی طبع . و بهقولمعروف مجلس گرمکن خوبی هم بود، پر از انرژی، نشاط و زندگی، به عقیده من او نهتنها در هنر، بلکه در زندگی هم مثالزدنی و درجهیک بود . همسری فداکار ، ازخودگذشته و مهربان بود و همیشه خودش را در خانه و خانواده خلاصه میکرد . پدری دلسوز و موفق بود که خودش را در فرزندانش قلمه زد و حاصلش دو هنرمند دوستداشتنی ( سیمین و نیما) شد.»
او در ادامه توضیح میدهد:«ما در گروه تئاتر سپید معتقد بودیم . گروه ( خانواده ) مهم است نه فرد ، خانهیکی بودیم ، به معنای کلمه خانواده بودیم . حتی در گروه باهم ازدواج فامیلی کردیم. واقعاً نقش برایمان مهم نبود . خانواده و در کنار هم بودن مهم بود. مگر میشود پدری همچون حاج محمدجواد بخشیزاده ( از پیشکسوتان و اساتید تئاتر شیراز ، نویسنده ، کارگردان و بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون ، همچنین مؤسس و سرپرست گروه تئاتر سپید ، یکی از قدیمیترین گروههای تئاتر ایران ) پدر خانواده باشد و فرزندان احترام گذاشتن به بزرگتر را یاد نگرفته باشند.»
کاظم روزیطلب بابیان اینکه احمد همیشه مورداحترام ما بود و البته همیشه احترام گذار میگوید: «یادم میآید گروه ما در جشنواره جشن هنر شیراز ، در پشتبام حمام وکیل اجرای سیاهبازی داشت . گروه ما سیاهبازی را بر اساس و شاخصههای مکتب شیراز کار میکرد . احمد مثل بعضی از سیاههای شیراز نبود که ادای بچههای تهران را درمیآورند . او اصلاً قابلمقایسه با دیگر سیاهان نبود . چرا که این دسته از بازیگران سیاه درروی صحنه ، فقط جوک تعریف میکنند . هیچ کمدی جز کلامشان ندارند . فقط میایستند و حرف میزنند . به هر کاری متوسل میشوند تا تماشاگر بخندد . بازیگران دیگر را روی صحنه تحقیر میکنند ، دست میاندازند و به اخلاقیات صحنه هم که اصلاً معتقد نیستند. هیچوقت احمد اینطور نبود. او مثل بعضیها ، لودگی نمیکرد . میدانید به نظرم لودهها ، چون هنر خاصی ندارند متوسل به شوخیهای زننده و پست و زشت میشوند .»
او ادامه میدهد: «داشتیم به جشن هنر نزدیک میشدیم که زن پوش نمایشمان ( مهدی وثوق ) برایش مشکلی پیش آمد که متأسفانه نتوانست کار را ادامه دهد . کمتر از یک هفته وقت داشتیم و هیچ بازیگری را که مناسب این نقش باشد پیدا نمیکردیم . تنها دارایی ما در گروه سپید ، حسن پورشیرازی بود . با آن جنس خاص صدای مردانه و رفتارهای خاص خودش ، یکدفعه احمد گفت : « پیدا کردم ،نقش مال پور شیرازی است » . همگی ما خندیدیم ، فکرش را بکنید حسن با آن رفتارهای داشمشتی و نوع حرف زدن و حرکات بدنش ، اصلاً به زن پوش نمیخورد. »
احمد که این را گفت، حسن پورشیرازی باحالتی خاص گفت: «بلانسبت آقو ( بهش برخورده بود . آن موقع زشت میدانستند مردی زن پوش شود و بخواهد صورتش را اصلاح کند و آرایش زنانه شود ، خصوصاً بچههای محلههای پایین و کف شهر) دوباره خندیدن ما شروع شد . بالاخره قانون گروه مهم بود نه فرد ، مجبورش کردیم که این کار را انجام دهد و او مهربانانه هرچند که با سختیهایی مواجه میشد ، پذیرفت . خدای من ، ( یادشان که به این خاطره و تصویر میافتد بههیچوجه نمیتوانند جلوی خنده خود را کنترل کنند) روز اول با آن کلاهگیس زنانه ، رفتارهای مردانه ، با جنس صدایی خشن و لحن خاص خودش و آن صورت زمخت ، آقا هرچه ما تلاش میکردیم که گریم زنانه کنیم ، اون بیشتر مردانه و زشتتر میشد. احمد با همین مزاح همیشگی گفت : « نه کسی اینو نمیگیره خدا رحم کنه به ارباب » ، بنده خدا پور شیرازی ، هرچه بیشتر تلاش میکرد که عشوه کند مردانهتر میشد .خلاصه نمایش شروع شد احمد شروع کرد به بداههکار کردن که در آن متخصص بود و بینظیر و حسن زارع هم الحق و الانصاف خوب بود و درخشان . نقش حاجی پوش ( ارباب ) را داشت تا اینکه پورشیرازی آمد روی صحنه و در زد با آن لحن مردانه گفت : « درو باز کن » ، حالا قرار بود با عشوه باشد تا دل ارباب بلرزد و خودش جای سیاه درب را باز کند و عاشقش شد.»
روزیطلب میافزاید: «احمد زیرک و باهوش بود می دانست هر بازیگر کجا جواب میدهد . هر کس در کار های احمد بازی کرده درخشان بوده . ازجمله خود من ،یکی از بهترین بازی هایم را برای او انجام دادم کارهایی که با او انجام دادم تا اینک به آنان افتخار می کنم (به نمایش زنجیر عدالت اشاره میکنند که به تصور من بینظیر ترین بازیگر آن نمایش بودند . با اینکه سال هاست از آن می گذرد هنوز زبانزد علاقهمندان اینگونه نمایشهاست) ، حضور پور شیرازی هم نتیجه بخش بود . همین تناقض ها بود که موجب خنده میشد .هر کارگردانی جای احمد بود امکان نداشت چنین ریسکی را بکند . مخصوصاً وقتیکه پورشیرازی در جواب احمد روی صحنه میگفت : « این عشوههای شتری چیه که میوی ». پورشیرازی در جواب میگفت : « میخوای بزنم چک پوزت خردکنم ، دلتم بخواد ، نمی خوای تا برم » احمد در جواب میگفت : « میمون هرچی زشتتر اداهاش بیشتر ، حالو خیلی بازیگری نازم می کنه » دعوا شروع میشد ، نمایش که به اینجا میرسید . سردسته مطربها حاجآقا جواد بخشی زاده بینشان وساطت میکرد و کار دوباره شروع میشد. البته به شوخی دعوا میکردند اما تماشاگران میخندیدند . (اینیکی از تکنیکهای نمایشهای تخته حوضی مکتب شیراز است که شخصیتها باهم درگیر میشوند و کمدی میآفرینند ) تماشاگران جشن هنر که قرار بود یک نمایش یکساعته را ببینند بیش از دو ساعت و نیم میخندیدند و وقتی تمام میشد میگفتند : « ادامه، ادامه » ( در سیاهبازی مکتب شیراز رسم بر این بوده که تماشاگران پایان نمایش را مشخص میکردند . اگر از نمایش لذت میبردند ، بازیگران باید ادامه میدادند و فردی که درخواست ادامه میداده به معنای این بوده که مسئول انعام به بازیگران است).»
او در پایان میگوید: «باید گفت احمد یکی از بینظیرترین و تکرار نشدنیترین سیاهان نهفقط مکتب شیراز ، بلکه تخته حوضی ایران است . یدی سیاه کیمیا بود و کیمیا شناس ، فقط یک کیمیا شناس میتواند احمد را پیدا کند و به او پر و بال دهد تا راهش را ادامه دهد . یادشان به نیکی و مهر ، او همچون استادش (یدی ) سیاهپوش بزرگی بود و خواهد ماند.»
سیاه را غریب بازی میکرد
اصغر زیبایی نژاد، نویسنده، کارگردان و بازیگر شیرازی که دستی هم بر اجرای نقش سیاه دارد؛ با اشاره به اینکه احمد علامه دهر، بازیگری را در گروه تئاتر سپید شیراز فراگرفت، میگوید: «از همان اوایل فعالیتش؛ خود را بهعنوان یکی از کارگردانان گروه معرفی کرد . نمایشهای مختلفی را نوشت ، بازی و کارگردانی کرد و به لحاظ شکل اجرایی گروه که در قهوهخانه چهارفصل (یکی از بناهای معتبر و تاریخی اجرای نمایش در شیراز بوده که واقع در خیابان طالقانی فعلی شیراز است که با کمال تأسف اینک کاربری رستوران پیداکرده و دیگر نمایشی در آ ن اجرا نمیشود) بوده، توانست تجربههای بسیار سترگی در باب ارتباط تنگاتنگ با مخاطبان و همچنین کلاس درسی ویژه در بداهه گویی داشته باشد.»
او میافزاید: « احمد توانست نبض تماشاگران خود را به دست گیرد، ارتباط نزدیک او موجب تسلطش بر تماشاگران و درک احساس و واکنش لحظهای آنان شد . همین تجربههای اجرایی و مستمر ، یکی دیگر از بهترین مربیان او در اجرای نمایشهای سنتی و تخته حوضی شد. او از لحاظ فیزیک بدنی انعطاف لازم را برای یک سیاه موفق را داشت. او با بهرهگیری خدادادی از صدای آوازی و جنس بیان خوب و همچنین استعداد بینظیرش در حاضرجوابی و بدیههگویی بهویژه انعطاف و چابکی خاص توانست ، خود را بهعنوان یکی از برترین سیاه بازان نمایشهای تخته حوضی بعد از انقلاب تثبیت و معرفی کند.»
زیبایی نژاد ادامه میدهد: « احمد فقط توانایی در ایفای نقش سیاه را نداشت بلکه میتوان گفت کمتر نقشی در سیاهبازی هست که در اجرای آن موفق نبوده باشد . چرا که او ذاتاً بازیگر غریزی بود ، حتماً ایفای نقش بنگاهدار در نمایش به تربیت درآوردن دختر تندخو کار داوود فتحعلی بیگی را بعضی از علاقهمندان در تهران دیده و به تسلط او در نقش پوشیهای دیگر در اینگونه خاص ، اقرار کرده باشند . ری اکشنهای مثالزدنی، سکوتهای بهجا ، ضربآهنگ مناسب و شناخت دقیق ریتم همراه با شناخت و بده بستانهای سر ضرب با نقش سیاه درصحنه بنگاهدار به سیاه نمایش آن اثر ( داوود داداشی ) این کمک را میکند تا بهتر دیده شود و بخنداند .»
او میگوید: «پیداست تجربههای احمد علامه دهر در دیدن یدی سیاه و حرکات او در این صحنه، نمایش را جاودانه کرده باشد . صحنه کشیدن کمربند توسط وی و بالا رفتن سیاه به بالای پلکان یادآور فرار کردن یدی سیاه از دست ارباب به بالای درخت است که تا قبل از آن در هیچ سیاه مکتب تهران دیده نشده است. چرا که مربوط به بازیگران سیاهپوش شیراز است که دارای حرکتهای بدنی بالا هستند . چیزی که علامه دهر را متفاوت میکند. بازیگوشی، شیطنت و در لحظه زیستن همراه بابی باکی ، جسارت و شجاعت است.»
اصغر زیبایی نژاد، به یاد خاطرهای از احمد علامه دهر میافتد و توضیح میدهد: « یادم میآید در یکی از شبهای اجرای نمایش زنجیر عدالت، او بدون هماهنگی قبلی با گروه ، خود را از صحنه به پایین پرتاب کرد بهطوریکه همه بازیگران از ترس، خود را به پایین صحنه رساندند . علاوه بر بازیگران کل نورهای سالن بهیکباره روشن شد . من و تماشاگران دیگر وحشتزده از سر جای خود بلند شدیم و نزدیک به چند دقیقه همه را در بهت و اندوه کامل قرارداد و بعد با آن خندههای شیطنتآمیز همیشگیاش باعث خوشحالی و شادی کل جهان اجرا و تماشا شد.»
او ادامه میدهد: «مشارکت تماشاگران در یک تجربهی کمتر دیدهشده در اجراهای سیاهبازی باعث بهاصطلاح ایجاد آمیختگی احساس در تماشاگرانش میشد . مثلاً ناراحتی همراه با لبخند، خنده همراه با اندوه و ترس همراه با خنده .سیاه علامه دهر بعضی وقتها به شخصیت تنه میزد . در چشمانش اشک حلقه میزد . اما با رفتارش مردم را میخنداند . صدای گریهاش هم خنده میگرفت . او سیاه را غریب بازی میکرد . سیاه او لوده نبود . سیاه او به مفهوم تمام کلمه انسان بود . »
این هنرمند باز هم درباره خاطرهای دیگر میگوید: «در شبی دیگر که استاد رزاقی از پیشکسوتان نویسندگی و کارگردانی فارس ( که دقیق یاد ندارم در آن زمان رییس شطرنج فارس بودند و یا نمایندهی فدراسیون در فارس ) هم در میان تماشاگران حضور داشت. زمانی که میخواستند سیاه را چهار شقه کنند به نگهبان وصیت میکرد که از پوستواستخوانش یک دست شطرنج برای آقای رزاقی بسازند . تا کمکی به خانه شطرنج فارس شود . ( اشاره به سفیدی استخوان و پوست سیاه میکرد). »
او میافزاید: «احمد در بازی سیاه ، بعضی وقتها بین خود و نقش فاصله ایجاد میکرد . خود احمد بود نه سیاه با صدای خود میخواند نه با صدای سیاه ، اما تماشاگر او را میپذیرفت ، مثل صحنه آوازی در من نمیشکنم ( بر روی چهارپایه بردهفروشان در هنگام جدایی و با دلگیری و بغض میخواند . مثل این بود که سیاه نمادی از تمام بردگان جهان است که به فروش میرسد) »
زیبایی نژاد ادامه میدهد: «تنها چیزی که در بازی او برای همه جای تعجب و شاید سؤالبرانگیز باشد این است که ، مگر میشود سیاه رقص نداشته باشد ؟ از سال هزار و سیصد و شصتوچهار که اینجانب برای اولین بار ایشان را ملاقات کردم و پیگیر تلاشهایشان در اینگونه نمایشها شدم ، تا آخرین اثرشان هیچگونه رقصی دیده نمیشود . یادم میآید زمانی که مکتب سیاه شیراز را از ایشان و دیگران بزرگان آن زمان فرامیگرفتم این سؤال را شخصاً از ایشان پرسیدم .که چرا در آثار شما شاهد رقص سیاه نیستیم . ایشان کمی سکوت کردند و بعد با نگاهی نافذ و عمیق گفتند : « کسی چه میداند شاید ، سیاه فردی زیرک و دانا است که دیگران را میرقصاند ، شاید سیاه برکردهی خودآگاه باشد . همچون بهلول ، شاید سیاه فردی زیرک است که خود را به نادانی میزند تا بتواند راحتتر و بیخطر نقدی بر جامعه ، اقتصاد و سیاست داشته باشد . کسی چه میداند شاید او دیگران را میرقصاند . اوست که نمایش را پیش میبرد و سرنوشت نمایش را رقم میزند او نماینده مردم است پس زیرک و داناست » و همچنین تأکید میکردند « سیاه شیراز باید سیاهبازی را در عروسیها و جشنها یاد بگیرد و تجربه کند . بداهه در سالن نمایش تا حدی قابل پرورش است . چرا که مردم مشارکت و یا مزاحمتی برای بازیگر ندارند اما در جشنها متلک میگویند . سیاه آنجاست که رشد میکند . اگر کسی میخواهد سیاه شود ، باید بتواند در عروسیها تماشاگر را ساکت نگه دارد . و گرنه هر نا بازیگری درروی صحنه میتواند تماشاگر را ساکت کند . بازیگری سیاه مکتب شیراز سخت است چرا که باید قدرت بدنی و انعطاف خاصی داشته باشد . بهطوریکه بهراحتی بتواند بیش از دو ، سه ساعت نقش سیاه را با ریتم ما ( شیراز ) بازی کند . » ایشان خود قدرت بدنی و انعطاف بدنی ویژهای داشتند و توان بیش از سه ساعت را دارا بودند ، اما تنها در حد جهشهای عروسک مبارک در خیمهشببازی از رقص خود بهره میبردند .»
او میگوید: «شخصاً رقص سیاه ایشان را هرگز ندیدهام چرا که تصور میکردم بر اساس صحبتهایشان، هیچ اعتقادی به رقص سیاه نداشته باشند ، اما حرف کاظم روزیطلب، برایم حجت تمام است که میگویند : « احمد رقص شکسته سیاهش منحصربهفرد و زیبا بود و الگوبرداری شده از مکتب ما ، وقتی میرقصید احساس میکردی یدی است که دارد میرقصد به گونهی زیباتر و ظریفتر مثل نقاشی مینیاتوری بود که حرکت کند » با حرف و نقلقول ایشان میتوان نتیجه گرفت که نظرشان از زمانی خاص که دقیق که مشخص و مبرهن نیست ، تا انتهای عمر پربرکتشان ، بر رقص سیاه نبوده است .
اصغر زیبایی نژاد با اشاره به اینکه کمتر کسی است که بازی احمد علامه دهر را در نقش سیاه با بهره از آموختههایش از مکتب شیراز ، در نمایش بیا تا گل برافشانیم به کارگردانی مجید جعفری را ندیده باشد، میگوید: «همگامی او با زندهیاد خسرو شکیبایی (شاه پوش)، بهعنوان سیاه و پادشاه ، کلاس درسی است برای علاقهمندان به اینگونه از نمایشها ، علامه دهر در بیا تا گل برافشانیم بهعنوان نویسنده نقش عقیدالملک را به زیبایی مینویسد اما با کمال تأسف بازیگر عزیز تهرانی به دلیل عدم شناخت و درک کافی از مکتب شیراز و نداشتن سرعت کافی در بدن و بیان که مشخصههای اصلی نقش عقیدالملک است در ارائه آن موفق نبودند . »
او میافزاید: «در یک سیاهبازی که از ایشان دیدم روی صحنه به بازیگران موفق در حین اجرا انعام میدادند. او در حین اجرا هم به دنیای تماشا توجه داشت هم به دنیای اجرا تسلط . هرازگاهی دیده میشد که از تماشاگران نظرسنجی میکردند (این شگرد متعلق به یدی سیاه است) در یکی از آثار استاد سعدی افشار هم دیدهام که متأثر از مکتب شیراز است . لازم به ذکر است سعدی افشار بیش از یک ماه در شیراز تحت تعلیم استاد عبدالحسین سقا بودهاند و در آن مدت بایدی سیاه نیز همکاریهایی داشتهاند. مثلاً از تماشاگران میپرسید کدام بازیگر بهتر است و بعد انعام میدادند.»
او سیاه صحنه بود نه جشن
رحیم هودی ، بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون ، کارگردان و یکی از پیشکسوتان و اساتید تئاتر شیراز که در پروندهی هنریاش نقش پوش سیاه بوده و به پدر تئاتر فارس لقب دارد درباره احمد علامه دهر میگوید : « در سیاهبازیهای شیراز رسم بر این بوده ، علاوه بر دستمزدی که به گروه میدادند. هر تماشاگر، میهمان عروسی که بازی کسی را دوست میداشته در حین بازی به بازیگر انعام میدادند و با این حرکت هم باعث ادامه کار میشد و هم باعث بالا رفتن احساس رقابت و تلاش دیگر بازیگران و همچنین نشاط بیشتر در اجرا، در بعضی مجالس داماد یا پدر داماد و یا خانواده او شروع میکردند به انعام دادن تا مجلسشان گرمتر و شادتر شود .»
او میافزاید: « احمد سیاه صحنه بود نه سیاه عروسی ، او فرزند خلف تئاتر است ، او برای بازیگری زاده شد و در حین کار و برای کار جان خود را تقدیم کرد . سیاه او به معنای تمام سیاه بود ، نه مثل بعضیها از آقایان که به نظرم سفیدند و ادای سیاه را درمیآورند و سفید بازی میکنند . (اصطلاح سفید بازی در شیراز به کسی اطلاق میشود که سیاه بدی است و یا اصلاً اشتباهی در این حرفه تلاش میکند (.
بعضیها با لابیگری و ارتباطات با تهران سعی کردند خود را ادامهدهندهی مکتب شیراز معرفی کنند و خود را در کشور رسمیت بخشند . همینجور در جی جی وی جی و .... اما واضح است که کوچکترین اصول مکتب شیراز را نه میدانند و نه میتوانند تقلیدش کنند . ما نسبت به آگاه کردن نسل بعد خود مسئولیم و باید بگویم هر کس که به خود اجازه میدهد لباس سیاه بپوشد و صورتش را سیاه کند سیاه بازنیست .»
هودی ادامه میدهد: «احمد متفاوت است و قابلمقایسه با آنان نیست. احمد تکرار نمیشود همانطور که یدی ، عبدالحسین سقا، حسن شیطون و ... در مکتب شیراز تکرار نشدنی بودند. باید به بعضی بهاصطلاح سیاهان بگویم : نه هر که سر بتراشد قلندری داند.»
او میگوید: «در سمیناری در تهران در باب ویژگیهای اجرایی مکتب سیاهبازی و یکی از سیاهان قدیمی شیراز به نام « استاد عبدالحسین سقا » که قبل از یدی سیاه میپوشید و همچون او درجهیک بود ، سخنرانی میکردم که یکمرتبه مرحوم استاد سعدی افشار دستشان را بلند کردند و در ادامه صحبتها و تأیید سخنانم گفتند : « من خودم یک ماه در شیراز شاگرد سقا بودم ، او بینظیر بود و قابلتحسین » ایشان نیز متأثر و شاگرد سقا بوده که این نشان از قدرت سیاهان شیراز است .احمد را بهجرئت میتوان بهترین سیاه ایران دانست.»
علامه دهر از نگاه هنرمندان:
داوود فتحعلی بیگی؛ استاد پیشکسوت سیاهبازی تهران که زحمات بسیاری در ماندگاری سیاهبازی ایران داشته و خود از موفقترین سیاهان و نویسندگان ، کارگردانان اینگونه نمایش در مکتب تهران است با بیان اینکه احمد علامه دهردر شیوه بازیگری تختِ حوضی ، یک مکتب بهجا است درباره بازی سیاه او میگوید: « یکی از بهترینهای ایران بود . بدن بسیار آمادهای داشت بهطوریکه وقتی روی پاهایش شمع میشد ، قدش را کوتاهتر نشان میداد. لهجه بسیار شیرین و زیبای کاکایی داشت بهطوریکه من در سیاهبازی تحت تأثیر لهجه شیرین سیاه ایشان بازی میکنم ، البته من بازی یدی سیاه را هم دیدهام این سیاهها (احمد و یدی سیاه)؛ اصلاً مثل سیاههای تهران و هیچ کجای ایران کلام محور نبودند و بر اساس کمدی رفتار سیاه را اجرا میکردند. در مورد عقیدالملک هم میتوانم بگویم در هیچ کجای دیگر ایران من مشابه عقیدالملک را ندیدم و تنها در نمایش تخته حوضی شیراز این نقش وجود دارد.»
علی نقی رزاقی؛ نویسنده ، کارگردان و یکی از پیشکسوتان تئاتر شیراز درباره ایشان میگویند : « احمد علامه دهر ، نهتنها در سیاهبازی ، سیاه باقدرت بداهه گویی کمنظیر و منحصربهفرد بود ، بلکه در تئاتر هم همکاری مسلط ، همدل ، همراه و منحصربهفرد بود.»
اصغر همت؛ بازیگر سینما ، تئاتر ، تلویزیون ، گریمور و از هنرمندان و پیشکسوتان شیرازی است که نقش سیاه در دندانطلا را تجربه کرده است ، او به نقل از یدی سیاه میگوید : « احمد علامه بهمراتب از من بهتر است. »
او همچنین درباره سیاهبازی و علامه دهر ادامه میدهد : « او ( یدی سیاه ) به سمت سیاهی رفت که در سطح دنیا میتوانستیم رویش حساب بازکنیم . احمد، سیاه نبود ( سیاه به معنای مطربی). بازیگری بود که نقش سیاه را خوب بازی میکرد. مثل من ، احمد ، نادر شهسواری، اصغر زیبایی نژاد و .... ما بازیگریم و نقش سیاه را بازی میکنیم . چرا که حرفه ما فقط نقش پوشی سیاه نیست. هرچند احمد به دلیل نزدیکیاش بایدی سیاه، باعث شد استعدادش شکوفاتر از ما شود.»
همت میگوید: « احمد علامه هر آنچه یک سیاه نیاز داشت را دارا بود . آمادگی بدنی ، حاضرجوابی ، حضور ذهن ، لحن زیبا و .... من معتقدم سیاهبازی متعلق به مطربان است و اصولاً نمیبایست روی صحنه تئاتر میآمد . چرا که با آمدنش روی صحنه اصالتش را از دست داد ، همچون تعزیه که با آمدنش روی صحنه اصالتش را از دست داد.»
این هنرمند میافزاید: «من تفاوت خاصی بین اجرای سیاهبازی در شیراز و تهران نمیبینم ،ایکاش این هنر میتوانست توسط همان گروههای مطربی ادامه داشته باشد . به نظر من یدی در کنار بنت یعقوب و اصغر محمدی ( اصغر ماتیکی ) یگانههای این هنر بودند و کسی دیگر بعد از آنان نیامده و هرگز هم نخواهد آمد . با تمام اینها ، احمد علامه دهر را میتوان ادامهدهندهی مکتب یدی سیاه دانست .»
قاسم امین بیطرف؛ بازیگر سینما ، تئاتر ، تلویزیون ، کارگردان ، یکی از پیشکسوتان تئاتر شیراز و سیاه بازان شیراز میگوید: « من و احمد مدام به خانه یدی میرفتیم . همهی ما ازجمله احمد ، سیاه بازان تهران را در مقابل یدی و بنت یعقوب صفر میدانستیم . قدرت سیاه بازان تهران بر کلام استوار است . یدی اصلاً اینجور نبود . او به معنای واقعی کلمه فنر بود . بدنش همچون خمیری در دستانش بود و میتوانست با بدنش شکل بسازد . احمد هم بدن خوبی و بینظیری داشت .»
او ادامه میدهد: « خانواده من بهواسطهی منزل پدری که حیاط بزرگی در محلهی دروازه سعدی شیراز داشت محل برگزاری مجالس زیادی بود و این از خوشبختی من بود چرا که تقریباً اکثر دستههای مطربی را ( از سن پنج ششسالگی ) از نزدیک دیدهام . از یک زمان به بعد فقط یدی بود که یکهتازی میکرد . شیوهی بازی احمد بر اساس آموختههایش از یدی است . خیلی از ماها سعی کردیم ازجمله من و نادر شهسواری که جا پای یدی بگذاریم اما نه ما و نه دیگران نتوانستند . اما احمد ادامهدهندهی مسیر او بود . یدی محبوب قلوب مردم شیراز بود و احمد جا پای درستی برای خودش پیدا کرد .»
نادر شهسواری؛ بازیگر سینما ،تئاتر ، تلویزیون و یکی دیگر از سیاهان حال حاضر ایران و پیشکسوت تئاتر شیراز درباره او میگوید : «بنده در نمایش من نمیشکنم ایشان ، نقش سلطان را بازی کردهام . بدیههگویی خوبی داشت . واقعیت این است که او سیاهبازی را به شکل سنتی میشناخت. اما من به لحاظ فیزیکی اعتقادم بر این است که تأثیرگذاری خاص و ویژهای بر تماشاگر نمیگذاشت و در کل ، من دقت و تحلیل خاصی بر بازی ایشان ندارم .»
علی رویینتن؛ دیگر هنرمند شیرازی، نویسنده و کارگردان سینما ، تئاتر که تجارب خوبی هم در مکتب شیراز دارد و چند کار سیاهبازی را بهعنوان نویسنده ، کارگردان و بازیگر نقش سیاه در پرونده هنری خود دارد .درباره احمد علامه دهر میگوید : « سیاهبازی شیراز برعکس آنچه است که عوام بهغلط در مورد مردم شیراز میپندارند (که مردمی بیتحرک و یا با تحرک کم فیزیکی هستند)، سیاهبازی منحصربهفردی دارد و ضربآهنگی بسیار سریعتر از نمایش سیاهبازی تهران و یا دیگر نقاط کشور دارد . همانطور که میدانید ، سیاهبازی در تهران کلام محور بوده و سعی میکند تنها با کلام موجب خنده تماشاگر شود اما در شیراز این موضوع هم با گفتار است ، هم با رفتار ، سیاهبازی ما پر از حرکت است. پر از شورونشاط و زندگی است.»
او میافزاید: « رقصهای منحصربهفرد مکتب سیاهبازی شیراز مثالزدنی است در کجای ایران میتوان مشابه عقیدالملک را پیدا کرد. در کجای ایران میتوان سرعت حرکات و پرتحرکی سیاه شیراز را دید. به اعتقاد من احمد ، بهشدت تحت تأثیر بازی یدی سیاه است. یدی مطرب درجهیک ، منحصربهفرد ، بااستعداد و همراه با قریحهای بزرگ بود که در دسته اصغر ماتیکی ( اصغر محمدی ) کار میکرد . او اینقدر سیاه، منحصربهفرد ، بزرگ ، عمیق، بینظیر و مسلط نسبت به بداهه بود که همگان را متعجب میساخت . (که احمد هم قدرت بداهه او را داشت .) احمد ، همچون یدی میتوانست تنبکنوازی کند و همین تسلط او بر تنبک و شناخت ریتم ،که لازمه کار هر سیاهی است ، او را موفق کرده بود . او سیاهبازی را با توجه به شناخت خوبش از سنت و بازیگری تئاتر ، علمیتر از حتی یدی سیاهبازی میکرد.»
رویینتن در پایان میگوید: « احمد درک و شناخت خوبی از مکتب شیراز داشت. آمیزشی از هر دو سبک بازی بزرگان مکتب شیراز، او هم سیاه لاغر شیراز ( یدی سیاه) و هم سیاه چاق شیراز( اصغر لبو ) را خوب میشناخت و درک کرده بود و همراه با علم و شناخت صحنه ، احمد علامه دهر را پدید آورد.»
جواد انصافی؛ نویسنده ، کارگردان ، پژوهشگر آیینی ، سنتی و یکی از سیاهان و پیشکسوتان سیاهبازی تهران معتقد است : « احمد علامه یکی از بهترینهای سیاهبازی شیراز بود که قدرت جالبی در بذلهگویی، حاضرجوابی و بداهه گویی داشت و همچنین جز محدود سیاهها ایران که پیرو اخلاق درصحنه بوده و همیشه رعایت شئونات مجلس تماشا را میکرد.»
اردشیر صالح پور، نویسنده ، محقق و پژوهشگر میگوید : «من شاهد بازیهای ایشان بودهام ، با اینکه احمد علامه بدنی تنومند داشت ، اما با انعطاف بدنی خاصی روبرو بود. اصولاً سبک بازی علامه با سعدی افشار و دیگر سیاهان تهران متفاوت است. شیرازیها دارای حرکات آکروباتیک و فرزی خاصی هستند و با همان حرکات خاص بدنی هم ایجاد طنز میکنند. هرچند سعدی افشار هم زبروزرنگ بود، اما احمد علامه دارای حرکات بیشتری بود.»
احمد سپاسدار، نویسنده ، کارگردان ، محقق و پژوهشگر و همچنین پیشکسوت تئاتر شیراز در کتاب تاریخ نمایش فارس چنین میگوید: «احمد علامه علاوه بر نمایشهای تخت حوضی در تئاترهای صحنهای هم خوش درخشید . اما اوج بازیگری او را میتوان در نمایش پلکان دانست. که هر بینندهای را غافلگیر و به تحسین وا میداشت. کسانی که اجرای نمایش پلکان را توسط مجریان کارکشته تهرانی در تهران دیده بودند، معتقد بودند که اجرای شیراز بهمراتب قویتر و بازی احمد علامه در نقش بلبل را، برتر از بازیگر همین نقش در تهران میدانستند. »
او میافزاید: «احمد علامه ذاتاً یک هنرمند بود ، نهفقط در رشته بازیگری بلکه گریموری موفق، طراح و ساخت دکوری کوشا ، مجسمهسازی متبحر، خوشنویسی ممتاز و نقاشی ماهر بود. او در کاشیکاری و نقاشی بر روی آن تبحری خاص داشت . به نظر میرسد رشته هنری را نمیتوان پیدا کرد که علامه دهر دستی در آن نداشته باشد و یا برای چند صباحی آن را تجربه نکرده باشد . همینها باعث شد تا علامه به اوج آنچه میتوانست برسد ، نرسد ، او اندیشه و استعداد بینظیرش را قطعه قطعه کرد تا بتواند روح پرتلاطمش را آرام کند.»
چسبیده* واژهای مطربی است که گروههای مطربی برای کسی استفاده میکنند که تنها خودش در این رشته فعال بوده و پدرش به کاری غیر از مطربی پرداخته باشد . و اصطلاح چکیده را برای کسی استفاده میکنند که پدرش هم مطرب بوده باشد.»
نویسنده: اصغر زیبایی نژاد، زهرا عبدالیوسفی