در حال بارگذاری ...
تاویل نمایش «کارخانه مرغ تلخ»

تراژدی مضاعف

تاویل نمایش «کارخانه مرغ تلخ» کاری از گروه تئاتر سعدی، به کارگردانی و نویسندگی " محمد حسن محمودی" و بازی "فیروه بابا ملکی ، ناهید استواری و اشکان فرهادی" شیراز بهمن ۹۷ 

تئاتر فارس-کیوان اصلاح پذیر، نمایشنامه ظاهرا یک سایکو درام است . دو دیوانه  ( موسی و مریم ) تحت نظر یک روانپزشک در حال اجرای نمایش زندگی خود از دیدگاه دیگری هستند .  یکی از زنان نامی مردانه دارد و دیگری وضعیتی دختربچه گونه . آن دو درگیر بازی بی پایانی برای بازنمایی زندگی درمانده خود هستند . داستانی که با کار در کارخانه مرغ پاک کنی و تجاوز به زنان کارگر همراه است و سرانجام با اعتراف موسی به دو قتل ( متجاوز به خود و نامزدش موسی ) به پایان می رسد . البته این نمایش نقد روانی دارد اما من به خود نمایش و از موضع نمایش می پردازم و تحلیل روانکاوی را به روانشناسان می سپارم .

خلاصه نمایش : دو دختر دیوانه در تیمارستان و زیر نظر روانپزشک درحال تجربه ی اجرای نمایش هایی برای بازگویی حادثه ای اند که منجر به دیوانگی آن هاشده است . روانپزشک از طریق هدیه هایی که همگی جنبه ی جنسی دارند ( عطر ، کیف قشنگ ، عکس هنرپیشه های مشهور مرد ) آن دو را ترغیب می کند که زندگی گذشته خود در کارخانه مرغ پاک کنی را بازسازی کنند و از این طریق به آن نقطه ای برسند که نمی خواهند بیاد بیاورند . این هدیه های جنسی نشان می دهد که روانپزشک و متجاوزین در یک جبهه قرار دارند .  در جریان این بازی هاست که متوجه می شویم به این دو دختر کارگر تجاوز شده است ( توسط رئیس و معاون کارخانه ) . این دو دختر برای مقابله با عواقب روانی این تجاوز راه های متفاوتی را انتخاب کرده اند . دختر یتیم به دخترکی پنج شش ساله تبدیل شده است و دختر دوم به قالب مردی درآمده است که نامزد او بوده است . در پایان نمایش دختریتیم در سلبیریتی لیلا فروهر حلول می کند و دختر مرد نما اعتراف میکند که هم معاون کارخانه و هم نامزد خود را کشته است .

تحلیل نمایش : فوکو گفته بود " عقلانیتی که به خود‌شیفتگی دچار گردیده شکل دیگر دیوانگی‌ست"   

عصاره ی نمایش همین گفته فوکو است . دو دختر دیوانه ی مقیم در تیمارستان دچار تراژدی مضاعف اند . آن ها کارگرانی بی پناه اند که در کارخانه به ستم مضاعف و یا حتی سه گانه مبتلایند . از یکسو کارگرانی هستند که هرلحظه در معرض اخراج و جایگزینی اند زیرا " بیرون از کارخانه بیکاران با دهان کف کرده برای کار حاضرند هر کاری بکنند " و از دیگر سو زن هستند و زن بودنشان باعث می شود آسیب پذیر تر شوند زیرا هم در خانه باید کارکنند  و هم در کارخانه ( سرکار به خواب می روند )  و سوم اینکه برای حفظ شغل خود ناچارند به تمنیات مردان بالادستی تن بدهند . اما این تمام تراژدی نیست . تراژدی بزرگتر در تیمارستان رخ می دهد . در اینجا بصورت تمام وقت زیر نظر روانپزشکی قرار دارند که آنان را وادار می کند تا نمایش اجرا کنند . روانپزشک از نظر موقعیت طبقاتی شخصیتی همانند رئیس کارخانه دارد . مثل آن ها کار یدی نمی کند و مثل آن ها از مکنت وثروت برخوردار است . برای او این دو زن دو موش آزمایشگاهی ند تا تئوری های آموخته اش را اجرا  کند و هرچه به پایان نمایش نزدیک می شویم نقش روانپزشک به نقش قاضی نزدیک تر می شود تا جایی که او در مقام عقلانیت اجتماع آن دو را وادار می کند تا به دیوانگی و قتل اعتراف  کنند . عقلانیت  اجتماع خواهان مداوای این دو نیست زیرا عواملی که باعث دیوانگی این دو دختر شده اند بر سر جای خود قرار دارند . قرار نیست کسی مداوا شود اما قرار است دیوانگان به اعمال خود اعتراف  کنند . این اعتراف منجر به تغییرات اجتماعی و بهبود اوضاع سلسله مراتبی ِ شغلی و ایجاد پشتیبانی اجتماعی نمی شود بلکه پس از اعتراف به آنچه پنهان می کرده اند بصورت دیوانگانی مشخص و افشا شده رسما ثبت می شوند پروژه پایان می گیرد . روانپزشک به هیچ وجه حس همدردی ندارد او فقط با هدایت بازی ها به سوی افشای درون وحشتناک زنان به دنبال مهر تایید بر دیوانگی و قاتل بودن شان است . برگشتی به اجتماع درکار نیست بلکه منزوی تر شدن و نابود شدن به جرم دیوانگی ، هدف است.

دخترک : دختر یتیم که پدرش را در هیئت عکس هایی از هنرپیشگان فیلم های فارسی می بیند بیش از همه به هنرپیشه فیلم قیصر توجه نشان میدهد و آن را بعنوان جایزه دریافت می کند . قیصر نماینده ی انتقام از متجاوزین به دختر تجاوز شده در فیلم قیصر است. او برای فرار از روبرو شدن با صحنه ی تجاوز به دوران پیش از بلوغ خود بازگشته است و با ترسیم موقعیت خود روی زمین ( با گچ ) خود را از دیگران محافظت می کند . روی زمین خانه هایی با گچ کشیده شده که نمایانگر بازی کودکان در خانه های گچی ست که خود نشانه ی کودکی است . فرار به پیش از بلوغ باعث می شود تا او فاصله ی بسیار بعیدی با تجاوز بگیرد و اصولا در فضایی سیر کند که هیچ خبری از بلوغ نیست تا به عوارض آن مبتلا شده باشد . پس از چند بار بازی در نقش کارگری که به کارخانه می رود ، مصاحبه می شود و به دیدار رئیس می رود اما  حاضر به افشای صحنه آخر( تجاوز)  نمی شود و با رفتن به جلد لیلا فروهر ( که هم در کودکی و هم در بزرگی سلبیریتی بوده است ) اندرون ویران خود را نجات می دهد . ماتیک و کیف های اهدایی او را بصورت ظاهری وشکلی به بلوغ می رساند اما دختر با ماتیک مالی کودکانه حاضر به ایفای نقش بالغ نیست و همواره در وضعیت کودکی خود ، از بکارت از دست رفته اش محافظت می کند .

موسی : دختر دیگر در نقش مردی بنام موسی ظاهر می شود که دچار وسواس خارش و زدن عطر برای زدودن بوی گند کارخانه است . او تسبیحی به دست دارد و در نمایش ها نقش رهبری کننده را بعهده دارد . ظاهرا سالم است و بجز فرورفتن در جلد یک مرد مشکل دیگری از او نمی بینیم . موسی همواره سعی در هدایت دخترک به سمت اتاق رئیس دارد و خود در نقش سرکارگر ، معاون و رئیس بازی می کند و  حتی در صحنه ای نقش نامزد و سپس شوهر او را بازی می کند و دخترک با تن دادن به این نقش و گذاشتن متکا زیر لباسش خود را حامله نشان می دهد که پس از دعوا با موسی متکا را می اندازد و می گوید بچه افتاد که اشاره ای است به سقط جنینی که پس از تجاوز رخ داده است . موسی با فشار به دخترک سعی می کند تا نقش تجاوز شده را خودش بازی نکند . اما موسی به کار کارخانه هم نظر انتقادی دارد . کار یکنواخت جدا کردن ران از سینه که علاوه بر سختی کار نشانه هایی جنسی اند . پس ار رفتن دخترک به جلد سلبیرینی فروهر و خروج ش از تیمارستان ، موسی که تنها مانده از روانپزشک می خواهد تا از طریق شوک الکتریکی و قرص به تداوم فراموشی اش کمک کند ( زیرا دیگر دخترک در صحنه نیست تا نقش تجاوز شده را بازی کند ) اما روانپزشک – نماینده عقلانیت خودشیفته اجتماع – از تنهایی او سوء استفاده کرده و وادارش می کند تا راز تجاوز و کشتن متجاوز را افشا کند اما مهم تر از همه افشای کشتن موسی ( نامزد دختر ) است که بعلت تقاضای دختر برای صعود به طبقه ی بالاتر از خود ( طبقه مدیرکارخانه ) از طریق بچه دار شدن از او بوده است . دختر با خروج از جلد موسی آخرین سنگر دفاعی خود را از دست می دهد و به دیوانه ای تمام عیار و بنابراین مطرود از اجتماع بدل می شود .

روانپزشک : روانپزشک نماینده عقلانیت اجتماع است . سرد و بی رحم و دانا و از همه مهم تر صاحب قدرت است . با خونسردی نمایش هایی را ترتیب می دهد و کارگردانی می کند تا هنرپیشگانش زیر فشار نمایش واقعیت درهم بشکنند و به حادثه ای اعتراف کنند که برای دفاع از فروپاشی خود ، پنهانش می کنند . او هیچ حس همدردی با هنرپیشه ها ندارد و در پایان داستان به قاضی و دادستانی بدل می شود که ارزش های عقلانی اجتماع را بر سر موسی می ریزد تا از او یک آوار کامل بسازد . در صحنه ای نمایش موسی سیگار می خواهد و به روانپزشک می گوید تو خودت هم سیگار می کشی اما روانپزشک برای اولین و آخرین بار در موضع ضعف قرار می گیرد و به نظارت اجتماعی ( دوربین ها ) اشاره می کند که او هم تحت کنترل آن عمل می کند و به این ترتیب سلسه مراتب نظارت عقلانی اجتماع را یادآور می شود . در صحنه ای از نمایش موسی به ثروت روانپزشک و فقر خود می تازد . به ساعت نقاشی شده ی خود و ساعت واقعی روانپزشک اشاره می کند و روانپزشک هم می گوید ساعت را پدرش برایش خریده است و به این ترتیب نشان می دهد که موضوع ثروت وفقر نه به دست آوردنی بلکه محصول شرایطی ست که به ارث می رسد. عدم حس همدردی مهم ترین عاملی است که تبانی طبقاتی روانپزشک و متجاوزین ( رئیس کارخانه ) را افشا می کند و نشان میدهد که روانپزشک ادامه ی منطقی رفتار عقلانیت اجتماع طبقاتی برای سوءاستفاده از کارگر زن است .  

بازی ها : باید اعتراف کرد که بازی دو زن بسیار حسی و دقیق و اثرگذار است و هردو از عهده ی اجرا بخوبی برآمده اند . اجرای چنین بازی هایی در شرایط کمدی های سخیف رایج بسیار قابل تحسین  است . کارگردان با آزاد کردن روانپزشک برای کنترل صحنه موفق شده است تا نقش خود را به داخل نمایش انتقال دهد و به این ترتیب نمایشی در دل نمایش پدید آورده است .

نیت مولف ! : از دیدگاه من مولف مرده است ! ( عمر نویسنده دراز باد ) اما چون ممکن است خوانندگان نظریات مرا با نیت مولف یکی بگیرند ، عرض می شود که بگمانم ( چون در این مورد اصلا نمی شود ذهن خوانی کرد ) با توجه به مولفه های نمایش ، مولف قصد دارد تا نشان دهد که یک نمایش درمانی "موفق" چگونه انجام می شود . البته همانطور که ملاحظه شد نظر ناقد این است که هرچه این روش موفق تر باشد نابود کننده تر است ! بنابراین قضاوت محتوایی ناقد نه به ضعف "نمایش درمانی" بلکه به قوت آن است ( یک جور تیمارستان فوکویی ) . همانطور که قبلا هم خوانده اید ( اگر نقدهایم را مطالعه کرده باشید ) اهل قضاوت نیستم بلکه می خواهم خواننده اگر به تماشای نمایش رفته است یا خواهد رفت ، با دیدگاهی دیگر و تحلیلی متفاوت نمایش را ببیند تا چشم اندازش وسیع تر و برداشت ش عمیق تر شود .

کیوان اصلاح پذیر

17 بهمن 97
شیراز

توضیح : این یادداشت بر اساس اجرای عمومی این نمایش نگاشته شده است ، اجرای این اثر نمایشی در سی امین جشنواره تئاتر استانی 98 با تغییراتی همراه بود که بی تردید مد نظر نگارنده نبوده است 

 




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «محسن اثر پروانه»

داستان یک فروپاشی
نگاهی به نمایش «محسن اثر پروانه»

داستان یک فروپاشی

نوید جعفری، «محسن اثر پروانه» نوشته آرمین حمدی پور و کارگردانی رعنا شبانکاره، ادعایی ندارد جز آنکه می خواهد یک تئاتر باشد با همه ملزوماتی که از یک تئاتر سراغ داریم. شاخصه اصلی محسن اثر پروانه آنجاست که ...

|

«اتاق سرهنگ» در سپیدان به صحنه رفت

«اتاق سرهنگ» در سپیدان به صحنه رفت

اتاق سرهنگ کاری از گروه هنرهای نمایشی کاما به نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی اسماعیل راد در سالن اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سپیدان از ۱۲ بهمن ماه الی ۲۲ بهمن ماه به صحنه رفت.

|

نظرات کاربران