در حال بارگذاری ...
درباره نمایش «خسوف» اثر اسماعیل بلندگرامی در پلاتوی شهید علیشیری لار

سبُکی تحمل‌ناپذیر واقعیت

محمدحسین آشنا:  حفظ ظاهر، سربستگی و پرده‌پوشی، در جامعه سنتی یک نوع فضیلت بزرگ به حساب می‌آید. گویی همیشه یک لایه نازک و نامرئی از پنهان‌کاری همراه با شرم و انکار بر سر این شهر و مردمانش قرار گرفته و تک تک آدم‌ها این قرارداد را بدیهی انگاشته و به‌صورت پیش‌فرض به قواعد بازی تن داده‌اند. ما یاد گرفته‌ایم که صورت‌مان را ولو با سیلی سرخ نگه داریم؛ یاد گرفته‌ایم حتی در بحرانی‌ترین شرایط، خود را به کوچه علی‌چپ بزنیم و مثل یک آیین هماهنگ و دسته‌جمعی از واقعیت‌های هولناکی که به سوی ما هجوم می‌آورند روی بگردانیم و به جایش در دل‌مان دعا کنیم طوفانی که از پشت سر به ما نزدیک می‌شود چیزی جز یک کابوس خیالی نباشد. 

 در جامعه‌ای که مبتلا به انکار واقعیت‌هاست، رسالت هنرمند راه‌رفتن بر روی لبه تیز واقعیت و مواجه‌کردن انسان‌ها با رازهای‌شان است. هنرمند به مثابه یک روانکاو حاذق، به عمیق‌ترین لایه‌های وجدان جمعی جامعه نفوذ می‌کند و مخاطب خود را با خطوط قرمزی که از آن فراری است روبرو می‌سازد. «خسوف»، اثر تازه گروه تئاتر رخ را می‌توان در چنین بستری خوانش و تفسیر کرد. 

خسوف به طور خلاصه درباره وضعیتی به ظاهر آرام و شاد اما در باطن به شدت بحرانی است که «رازها» مثل یک ریسمان نازک از سقوط آن جلوگیری می‌کنند. نمایش خسوف قرار نیست طبق عادت مألوف، مخاطب را ساعتی از افکار و نگرانی‌هایش دور کند و سرگرمی تحویلش دهد؛‌ که برعکس به شدت با مخاطب خود نامهربان است و او را به چالشی درونی وا می‌دارد. این همان چیزی است که به اثر یک کیفیت متمایز بخشیده که در آن، کمدی درام دقایق ابتدایی، به تدریج وجوه تراژیک و حتی ترسناک به خود گرفته و تماشاگر را درگیر احساسات متناقض می‌کند.

نمایشنامه خسوف اقتباسی است از اثری ایتالیایی به نام «غریبه‌های کامل» که تاکنون چندین بار بازنویسی و در کشورهای مختلف اجرا شده است. به‌طور کلی نویسنده خسوف، مجتبی حسینی از عهده اقتباس این کار برآمده و تلاش کرده تا به کلیت متن وفادار بماند. با این حال می‌توان ردپایی از عدم ظرافت را در بعضی دیالوگ‌ها احساس کرد. خسوف در بعضی لحظات دچار شعارزدگی می‌شود و این جملات گل‌درشت گاه و بیگاه در متن، ناگهان مخاطب را از قصه به بیرون پرتاب می‌کند و سبب قطع ارتباط موقت مخاطب با اتمسفر داستان می‌شود. کارگردانی اثر توسط اسماعیل بلندگرامی مطابق انتظار، فراتر از حد استاندارد یک اجرای شهرستانی است و حتی بعضاً در میزانسن‌ها و بازیگردانی قدرت‌نمایی می‌کند. در مورد بازی‌ها نیز اگرچه شاهد اجراهای تماماً یکدست و هم‌سطح از تمامی بازیگران نیستیم،‌ اما ترکیب بازیگران باتجربه و جوان در مجموع یک کلیت قابل قبول و باورپذیر را شکل داده است.

 اسماعیل بلندگرامی که در یک دهه اخیر بیشتر او و تیمش را با اجرای آثار متفاوت درباره دفاع مقدس می‌شناسیم، این بار و پس از یک تأخیر طولانی ناخواسته، با اثری پیشرو و چالش‌برانگیز به صحنه بازگشته است. او به خوبی رسالت خود در جایگاه یک هنرمند را دریافته و از مدیوم تئاتر برای بازگوکردن دغدغه‌ها و دردهایش بهره می‌برد. طبیعی است که در چنین شرایطی، عده‌ای از وقوع بی‌پردگی و صراحت موجود در این اثر آزرده شوند و دست به اعتراض بزنند؛ کما اینکه تاکنون نیز توانسته‌اند جراحات جدی به متن اثر وارد کرده و به واسطه ممیزی‌های سخت‌گیرانه به آن ضربه بزنند. هنرمند واقعی اما در نهایت راه خود را پیدا می‌کند و به پیش می‌رود. نقل قولی منسوب به بودا وجود دارد با این مضمون که «سه چیز هیچگاه به مدت طولانی پنهان نمی‌ماند: خورشید، ماه و حقیقت».

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران